دینامیت موفقیت : کار و تفریح را تلفیق کنید
«منلی» عاشق شکار و ماهیگیری بود. عقیده او در باره یک زندگی خوب، این بود: رفتن به میان جنگل و بیرون آمدن از آن بعد از چند روز، خسته اما خوشحال. تنها مشکل تفریح او این بود که کارش به عنوان فروشنده بیمه، به او فرصت چندانی نمی داد. اما یک روز، وقتی با اکراه از کنار یک دریاچه به سمت محل کار روانه شد، عقیده ای به ذهنش خطور کرد.
اشخاصی را تصور کرد که در دل طبیعت زندگی می کردند؛ اشخاصی که به بیمه نیاز داشتند. این طوری او می توانست هم کار کند و هم تفریح مورد علاقه اش را انجام دهد. او واقعا کشف کرد که چنین مردمانی وجود دارند. مردانی که برای راه آهن آلاسکا کار می کردند و در اطراف راه آهن که طولش به ۵۰۰ مایل می رسید، در خانه های پراکنده زندگی می کردند.
اگر او به آنها و سایر افراد در آن محیط بیمه می فروخت، چه می شد؟ درست همان روزی که این فکر به ذهن منلی سوییزی رسید، شروع به برنامه ریزی مثبت کرد. او با یک آژانس مسافرتی مشورت کرد و بار سفر را بست. اصلا مکث نکرد تا افکار منفی و شک به سراغش بیاید و عقیده اش را بی ارزش کند… که مثلا امکان شکست وجود دارد. به جای اینکه عقیده اش را با دیگران در میان بگذارد، قایقی به مقصد «سوارد» در آلاسکا گرفت.
بارها و بارها در امتداد راه آهن گام برداشت. دیگران به او القب «سوییزی راه پیما» را دادند، نه فقط به خاطر اینکه به آنها چیزی را می فروخت که فکرش را هم نمی کردند، بلکه به این خاطر که معرف دنیای بیرون نیز بود.
او کارهای دیگری هم انجام داد. مثلا خودش موهایش را کوتاه می کرد و با خودش آشپزی می کرد. در آن منطقه، مردان مجرد عموما غذاهای کنسروی مصرف می کردند و به همین خاطر، منلی با آن استعداد فوق العاده اش در آشپزی، همواره مهمانی مطلوب تلقی می شد. در تمام این مدت، هرچه به طور طبیعی نیاز داشت و آنچه را که می خواست، انجام داد. از تپه ها بالا و پایین رفت، شکار کرد، ماهیگیری کرد و همین طور که خودش می گوید به سبک سوییزی زندگی کرد!
در دنیای بیمه و تجارت، جایگاه ستایش شده ویژه ای برای مردانی وجود دارد که سالیانه بیش از یک میلیون دلار فروش دارند. این جایگاه، «میز گرد یک میلیون دلاری» نام دارد.
قسمت جالب و تا حدی باور نکردنی داستان «منلی» این است که او با پیروی از ندای قلبش، با رفتن به سرزمین وحشی آلاسکا، و با رفتن به کنار خط راه آهن، طی یک سال، یک میلیون دلار و شاید بیشتر بیمه نامه فروخت و جایگاهش را در آن میزگرد به دست آورد و هیچ کدام از اینها رخ نمی داد مگر با پیروی از عقیده تازه و اسرار انجام کارها.
“نقطه سرآغاز را به یاد داشته باشید: «حالا انجامش بده!»، چون می تواند تمام زندگی تان را تحت تأثیر قرار دهد. می تواند شما را در انجام آنچه باید انجام دهید، کمک کند. می تواند به شما کمک کند تا در مواجهه با یک مسوولیت ناخوشایند طفره نروید.”
درست مثل «منلی سوییزی» به شما کمک می کند آن لحظات ارزشمند را به دست آورید؛ لحظاتی که اگر از دست بروند، دیگر بازگشتی نخواهند داشت. مثلا یک کلمه تحسین آمیز به همکار و دوستتان بگویید و یا با دوستتان تماس بگیرید فقط برای اینکه به او بگویید چقدر ستایشش می کنید! تمام این کارها را هم در پاسخ به نقطه سرآغاز «حالا انجامش بده!» انجام دهید.
منبع: (دینامیت موفقیت، ناپلئون هیل/کلمنت استون)
ادامه ی مقالات دینامیت موفقیت را دنبال کنید…
دیدگاهتان را بنویسید