از خوب به عالی : کار و زندگی رهبران سطح پنجم
چند روزی را با یکی از مدیران ارشد شرکت ژیلت در کنفرانس مدیریتی که در هنگ کنک برگزار می شد، سپری کردم. از او پرسیدم که به نظر شما، کلمن ماکلر که بیشترین نقش را در تحول این شرکت از مرحله ی خوب به عالی ایفا کرد، زندگی شخصی خوبی داشت؟
او پاسخ داد: “بله زندگی ماکلر از سه بخش اصلی تشکیل می شد: خانواده، هاروارد و شرکت ژیلت. حتی در پرفشارترین لحظات شرکت ژیلت، ماکلر تعادل چشمگیری را در زندگی خود حفظ کرد. او ساعاتی را که با خانواده اش سپری می کرد خیلی کاهش نمی داد، به ندرت عصرها و آخر هفته ها کار می کرد. او این عادات دوست داشتنی را به صورت قانون مند در زندگی حفظ کرد و به فعالیت خود در دانشگاه هاروارد ادامه داد.”
پرسیدم این کار را چگونه انجام می داد؟ گفت: “این کار آنقدرها هم برای او دشوار نبود، وقتی افراد شایسته را استخدام می کنید که در بهترین جایگاه خود قرار دارند، نیازی نیست دیگر تمام ساعات شبانه روز را در سازمان حضور داشته باشید. افراد شایسته نیاز به کنترل ندارند. این راز موفقیت ماکلر بود.”
او اینطور ادامه داد که: “وقتی در مراسم تدفین او حضور یافتیم، متوجه فضایی سرشار از عشق و محبت شدیم. او مردی بود که تقریبا تمام ساعات بیداری خود را با کسانی می گذراند که در محل کار، منزل، موسسه خیریه و یا هر کجای دیگر، او را، کاری که انجام می دادند و نیز یکدیگر را دوست داشتند.”
در این زمان متوجه چیزی شدم که در مورد گروه مدیریت سطح پنجم نمی توانستم توصیف کنم. اما این شفافیت آنها را از هم جدا می کرد.
وقتی مشغول مصاحبه با جورج ویسمن مدیرعامل شرکت فیلیپ موریس بودیم، گفتم: “وقتی شما در مورد زمان هایی صحبت می کنید که در شرکت می گذرانید، به نظر می رسد در حال توصیف روابط عاشقانه ی خود هستید.” او خندید و گفت: “بله، به غیر از ازدواج، این رابطه ی عاشقانه و پر شور و احساس زندگی من بود. فکر نمی کنم این حرف را کسی جز همکاران من بفهمد.”
ویسمن و بسیاری از همکارانش، مدت ها پس از بازنشستگی، منظم به سر کار می آمدند. اعضای گروه رهسپار تعالی می خواستند با هم دوست شوند و تا آخر عمر به این دوستی وفادار بمانند. در بسیاری از موارد با اینکه سال ها یا دهه ها از دوران کاری آنها می گذرد، اما هنوز هم با یکدیگر روابط نزدیکی دارند.
بسیاری از مدیران این گروه، وقتی می خواهند ویژگی های دوران خدمت خود را توصیف کنند، از آن بعنوان مهم ترین بخش زندگی خود یاد می کنند. تجربه های آنان از مرز احترام متقابل فراتر رفته و به رفاقت پایدار رسیده است.
پیروی از این ایده “ابتدا فرد بعد هدف”، ممکن است نزدیک ترین مهره ی ارتباطی بین یک شرکت خوب و یک زندگی خوب باشد. زیرا صرف نظر از اینکه چقدر ثروت می اندوزیم، چنانچه بخش اعظمی از وقت خود را با کسانی که دوست شان داریم و برایشان احترام قائلیم، نگذرانیم، احتمالا نمی توانیم زندگی عالی ای داشته باشیم.
اما اگر بخش عمده ی اوقات خود را با کسانی که برای ما محترم و عزیزند سپری کنیم، کسانی که واقعا از بودن در کنار آنها در یک سازمان لذت می بریم، آن گاه یقینا زندگی بسیار خوبی خواهیم داشت. در این صورت دیگر مهم نیست سازمان چه هدفی را دنبال می کند. طی مصاحبه با کارکنان شرکت های رهسپار تعالی، آنان اذعان داشتند که به کار خود علاقه مندند، بیشتر به این دلیل که همکاران خود را دوست دارند.
(منبع: از خوب به عالی، جیم کالینز)
ادامه ی مقالات “از خوب به عالی” را دنبال کنید…
دیدگاهتان را بنویسید