شعارهای تبلیغاتی شرکت ها به چه منظور است؟
چرا بسیاری از شرکت های معتبر عقاید کتبی یا شعارهای تبلیغاتی می نویسند؟ چر این بیانات و عقاید با گذشت زمان همچنان ارزش خود را حفظ می کنند؟
اگر شما این عقاید را مورد مطالعه قرار دهید، خواهید دید که تمام آنها بیانگر افکار مثبت درباره ی خرید عموم و کمک به اعتماد شخصی هر یک از افراد سازمان است. از آنجا که افرادی که چنین ساختار اعتقادی در شرکت های خود دارند، به طور خودکار باعث افزایش غرور در اعضای سازمان و عملکرد بهتر آنها می شوند. همه ی شرکت های موفق، شدیدا به چنین ساز و کاری وابسته هستند.
تمام شرکت ها، صرف نظر از گستردگی امروزشان، روزگاری شرکت های کوچکی بودند. من می دانم که در اولین سال فعالیت، میزان فروش کل شرکت کوکاکولا ۵۵ دلار بوده است. هر شرکت کوچکی در ابتدا با بدبختی مواجه بوده، اما قدرتی که باعث شده این شرکت ها بارها و بارها از نو سعی کنند، تنها پول نبوده است، زیرا به هیچ وجه در ابتدا پولی در کار نبوده، بلکه این قدرت ادامه، ناشی از خود افراد شرکت بوده است.
هر شرکتی موفقیتش را در رسیدن به خوشبختی مدیون مردان و زنانی است که هر لحظه با مشکلات مواجه شده اند. توانایی افراد شرکت باعث می شود، آن قدر آنها قدرت انعطاف پذیری داشته باشند که دوباره با نیروی تازه با مشکلات مبارزه نمایند.
کارمندان حتی زیر شدیدترین فشارها نیز پیروز می شوند، زیرا آنها بر طبق قانون پاداش مدیریت کار می کنند. این قانون فقط می گوید: “پاداش با کیفیت و کمیت خدمات ارائه شده، نسبت مستقیم دارد.”
من شدیدا توصیه می کنم که همه ی مدیران باید بر طبق یک راه یا باور واحد که ترجیحا کتبی هم هست و شامل قانون پاداش است، بر طرز فکر افراد خود تمرکز کنند.
من البته با کمی تردید ترجیح داده ام که افراد تحت نظارت خود را وادار به قبول فلسفه ی واحد “فرچون” کنم. شرکت ها بر پایه ی جمله ای از کتاب انجیل ، بنیان گذاری شده اند. ممکن است اجرای مفهوم این جمله برای مدیریت حکمی بعید باشد، اما در آن روزهای اولی که روزگار خیلی سخت می گذشت و همه چیز بر علیه موفقیت شرکت ما به نظر می رسید، من این جمله ی مخصوص انجیل را یافتم که می گفت: “دزد به جز برای دزدی، کشتن و نابودی نمی آید؛ اما من می آیم تا مردم زندگی کنند و عمر با برکت داشته باشند.”
به نظر من دزد در اینجا مفاهیم مختلفی دارد: یاس، سرخوردگی، دلسردی و عدم اطمینان. من چنین استنباط کردم که ما در گروه “فرچون” در طول سیستم های آموزشی خود با چیزهایی که امید و سود را می دزدند و یک شرکت زنده را می کشند، مبارزه کرده ایم.
با توجه به اینکه ما احتمالا کارمندانی داریم که به انجیل اعتقاد ندارند، این جمله را به صورت این شعار ترجمه کرده ایم: “افراد یاری دهنده به خود کمک می کنند” مدیران یاری دهنده از اشتباهات دوری می کنند و خصوصیات یک راهبر را در خود پرورش می دهند. کارمندان یاری بخش نیز به مهارت هایی برای یک کار موفق نیاز دارند و افراد کمک کننده نیز نظم هایی را که برای موفقیت شان لازم است ایجاد می کنند.
من معتقدم که بزرگ ترین مشغله ی فکری مدیریت برای هر یک از ما مدیران، اطمینان این مطلب است که هر روز شعارهای تبلیغاتی، هدف شخصی مان شود و اینکه برای مثال: در مدیریت کارآمد ما مدیران، طوری بر کارمندان خود تاثیر می گذاریم که چنین تفکری داشته باشند.
(منبع: ۱۳ اشتباه مهلک مدیران، رابرت مارویل)
ادامه ی مقالات راهکارهای مدیریتی را دنبال کنید…
دیدگاهتان را بنویسید