قدرت بیان : اصل مهم اعتماد به نفس
جلو بروید
وقتی شما را معرفی می کنند، به طرف سکو بروید و با فردی که شما را معرفی کرده دست بدهید. در صورت مساعد بودن شرایط، او را در آغوش بگیرید. سپس صبر کنید تا او سن را ترک کند و بعد به طرف مخاطبان برگردید. سکوت کنید تا مخاطبان آرام شوند و توجهشان متمرکز شود. لبخند بزنید و آرام به مدت چند ثانیه به اطراف نگاه کنید، طوری که گویی واقعا از این که در کنار این افراد هستید، لذت می برید. وقتی آرام و با لبخندی بر چهره بایستید، مخاطبان به سرعت آرام و متمرکز می شوند و منتظر می مانند تا شما سخنرانی را شروع کنید. وقتی تنش برطرف و همه ساکت شدند، سخنرانی تان را با یک جمله رسا، واضح، دوستانه، جالب و قابل توجه که با نتیجه گیری مطابق خواهد بود، شروع کنید.
لباس مناسب بپوشید
قاعده این است که هیچ چیزی در لباس شما یا ظاهرتان نباید توجه مخاطبان را از شما یا پیامتان منحرف کند. مردم در سی ثانیه اول در مورد شما قضاوت می کنند. به همین دلیل، ظاهر، لباس و حالت ایستادنتان بسیار مهم است. ظاهر شما، طرز تفکر و احساستان را در مورد خودتان به مخاطبان می گوید. در واقع، این موارد، نمودی از تصویر ذهنی شما هستند. به علاوه، ظاهرتان طرز تفکر و احساس شما نسبت به مخاطبان را هم به آنها می گوید.
قاعده این است: «اگر چیزی مفید نباشد، مضر است.» بسیاری از سخنرانان تصور می کنند «خیلی عالی» است که با لباس های غیر رسمی جلوی مخاطبان حاضر شوند، گویی قبل از شروع سخنرانی در باغچه باغبانی می کرده اند. اما معمولا پیامی که این طرز پوشش به مخاطبان منتقل می کند این است که شما به آنها و به خودتان احترام نمی گذارید. این کار، ارزش حرف هایی را که قرار است بزنید کاهش می دهد. مراجعان من بارها جلسات سالانه ای در تفریحگاه های زیبا در جنوب و غرب برگزار می کنند و می گویند: «همه، لباس های غیررسمی می پوشند پس شما هم می توانید لباس غیرسمی بپوشید.» اما من هرگز این پیشنهاد را نمی پذیرم.
چون قاعده این است که شما همیشه باید مشابه یا بهتر از مخاطبانتان لباس بپوشید. شما همیشه باید حرفه ای به نظر برسید. یکی از دوستان من سخنران جوان و خوبی است. اما در خانواده فقیری بزرگ شده است. در نتیجه، درباره پوشش مناسب یا انتخاب وسایل اطلاعات زیادی ندارد. یک نفر به عنوان هدیه کریسمس یک حلقه بزرگ طلا به او داده بود. او این انگشتر را به انگشت کوچکش انداخته بود و در سخنرانی هایش آن را تکان می داد، در واقع، تصور می کرد انگشترش جالب است.
یک بار پس از سخنرانی طراح جلسه او را به گوشه ای برد و گفت: «شما سخنران خوبی هستید و پیام خوبی هم دارید، اما وقتی آن انگشتر را تکان می دهید، مانند اراذل و اوباش به نظر می رسید.» او اصلا فکر نمی کرد که این کار چنین پیامی را منتقل می کند. پس انگشتر را درآورد و هرگز آن را به انگشتش نکرد.
منبع: (قدرت بیان، حرف بزن تا برنده شوی، اثر برایان تریسی)
ادامه ی مقالات قدرت بیان را دنبال کنید…
دیدگاهتان را بنویسید