دینامیت موفقیت : نقاط ضعف، مانع شادی؟
مطمئنا اگر قرار باشد کسانی به حق از مشکلات خود شکایت کنند، یکی از آنها «هلن کلر» است. او کر، لال و نابینا به دنیا آمد و از تحصیلات افراد معمولی نیز نمی توانست بهره ببرد. تنها ابزار او، حس لامسه بود که از آن طریق با دیگران ارتباط برقرار می کرد و یاد می گرفت چگونه عشق بورزد و مورد محبت قرار گیرد. نهایتا از این طریق و کمک عاشقانه معلمی فداکار و باهوش، این دخترک کر و لال و نابینا به بانویی شاد، باهوش و خوشبخت تبدیل شد.
«هلن کلر» می نویسد: «هر کس که با تکیه بر خلوص نیت، کلمه ای یاری بخش بر زبان آورد، لبخندی بر لب داشته باشد و یا راهگشای فرد درمانده ای گردد، می داند احساس شادی و نشاطی که در او به وجود می آید، چه تأثیری در زندگی اش خواهد داشت. برداشتن موانع، پس زدن مصائب و دور کردن آنها لذت بخش است. به راستی چه لذتی با این لذت برابری می کند؟»
اگر جویندگان شادی، دقیقه ای تأمل کنند، در می یابند لذتی که هم اکنون در اختیار دارند، به تعداد شبنم های روی گل ها بی شمار است. «هلن کلر» از آنچه در اختیار داشت، راضی و سپاسگزار بود. او با تقسیم این رضایت و خرسندی با دیگران، حس شادمانی را به آنان نیز منتقل می ساخت و به این خاطر، دو برابر همان شادی را دریافت می نمود.
پس هرچه بیشتر تقسیم کنید، بیشتر به دست می آورید. اگر شادی خود را با دیگران قسمت کنید، این شادی در وجود شما بیشتر و بیشتر می شود.
اما اگر ناراحتی و مصائب را با دیگران قسمت کنید، به همان میزان، ناراحتی و مصیبت دریافت خواهید کرد. همه ما افرادی را می شناسیم که مشکلاتی لاینحل و پیچیده دارند. این امر، به خاطر تقسیم ناراحتی و مصیبت با دیگران است. افراد زیادی در این دنیا عمیقا طالب عشق و دوستی هستند، اما آن را به دست نمی آورند. برخی نیز آنچه را که به دست آورده اند، با نگرش ذهنی منفی دفع می کنند.
گروهی نیز مدت ها گوشه نشینی را اختیار می کنند. آنها پنهانی آرزوی رخ دادن اتفاقی خوب را دارند، اما هرگز شادی هایشان را با دیگران قسمت نمی کنند. آنها نمی دانند که در صورت عدم تقسیم شادی و خوشی با دیگران، آنچه را هم که دارند، از دست می دهند. در این میان، افرادی هم هستند که شجاعانه برای تنهایی خود کاری می کنند و شادی و زیبایی را با دیگران قسمت می کنند. در این باره می توان به پسرکی اشاره کرد که حقیقتا تنها و ناراحت بود.
در هنگام به دنیا آمدن، ستون فقراتش، شکلی خمیده و گوژ مانند داشت و پای چپش نیز کج بود. دکتر بعد از نگاه کردن به وی گفت: «او می تواند به راحتی زندگی کند.» خانواده پسرک، فقیر بودند و او مادرش را قبل از یک سالگی از دست داد. وقتی بزرگ تر شد، بچه ها او را به خاطر پشت خمیده اش و ناتوانی اش برای انجام بسیاری از کارها مسخره می کردند. نام این پسر «چارلز استین متر» بود. او واقعا احساس تنهایی و ناراحتی می کرد، اما خداوند متعال، این بنده ناتوانش را از قلم نینداخته بود. با وجود داشتن بدنی خمیده، ذهن چارلز، واقعا وسیع و روشن بود. او شرایط بدنی اش – که نمی شد برایش کاری کرد – را فراموش نمود و روی ذهنش کار کرد.
در پنج سالگی، صرف افعال لاتین را آموخت. در هفت سالگی، زبان های یونانی و عبری را می دانست و در هشت سالگی، مفاهیم جبر و هندسه را درک می کرد. وقتی به کالج رفت، در تمام دروس، موفق بود. در واقع، با احترام و تقدیر فراوان، فارغ التحصیل شد. مبلغی را به عنوان پس انداز کنار گذاشته بود تا لباسی مناسب برای شرکت در جشن فارغ التحصیلی اش کرایه کند، اما به خاطر ظلمی که از سوی افراد دارای نگرش منفی سر زد، مسوولان کالج در اعلامیه ای، حضور چارلز را ممنوع کردند.
سرانجام چارلز تصمیم گرفت به جای جلب توجه افراد به توانایی بالای ذهنی اش، دوستی و محبت آنها را به دست بیاورد. او تمام قوایش را به کار گرفت تا نه تنها توجه و رضایت دیگران را به دست آورد، بلکه دوستی و محبت آنها را نیز تصاحب کند. برای آغاز این زندگی تازه، در سفری دریایی به آمریکا رفت. بعد از رسیدن به آمریکا تصمیم گرفت کاری برای خود دست و پا کند. چندین بار به خاطر شکل ظاهری اش، عذرش را خواستند، اما نهایتا توانست به عنوان یک طراح با درآمد ۱۲ دلار در هفته در شرکت «جنرال الکتریک» مشغول به کار شود.
او علاوه بر انجام وظایفش، ساعت ها در زمینه الکترونیک تحقیق و بررسی می کرد و سعی داشت از طریق در میان گذاشتن مسائل خوب و مطلوب با دیگران، رضایت و دوستی آنها را به دست آورد. بعد از مدتی، هیات مدیره «جنرال الکتریک» به نبوغ چارلز پی بردند و به او گفتند: «تمام کارخانه در اختیار توست. هر چه می خواهی با آن بکن. حتی اگر می خواهی، تمام روز را رویاپردازی کن. ما برای رویاهای تو نیز پول می پردازیم.» چارلز به سختی و برای مدتی طولانی، با اشتیاق تمام کار کرد. در طول زندگی اش، بیش از ۲۰۰ اختراع الکترونیکی را به نام خود ثبت کرد و کتاب ها و مقالات زیادی را در زمینه رفع اشکال نظریه های الکترونیک و مهندسی تألیف نمود.
“او رضایت شغلی و اصول تبدیل این دنیا به جایی بهتر برای زیستن را هم بلد بود. او به ثروتی عظیم دست یافت و خانه زیبایش را با زوجی جوان قسمت کرد.”
منبع: (دینامیت موفقیت، ناپلئون هیل/کلمنت استون)
ادامه ی مقالات دینامیت موفقیت را دنبال کنید…
دیدگاهتان را بنویسید