از خوب به عالی : چرخه نابودی
در مقابل شرکت های رهسپار تعالی که روندی آهسته و آگاهانه را برای به حرکت درآوردن چرخه ی رشد طی می کردند، شرکت های هم تراز قرار داشتند. آنها هر روز برنامه ی جدیدی را پیش می گرفتند و با هیاهو و جار و جنجال زیاد سعی داشتند در اقشار مردم ایجاد انگیزه کنند و بعد می دیدند که برنامه هایشان به نتایج پایدار نمی رسند.
آنها به دنبال عملکرد یا برنامه ای بزرگ و نوآورانه بودند که یک شبه و بدون گذراندن مراحل تدریجی، مستقیما وارد مرحله ی پیشرفت شوند. اما آنها با تغییر جهت مداوم و این سو و آن سو شدن پی در پی، نه تنها شتاب ثابتی ایجاد نکردند بلکه درون سیکل معیوبی افتادند که ما آن را چرخه ی نابودی نامیدیم.
برای مثال، شرکت وارنر-لامبرت را که دقیقا شرکتی هم تراز ژیلت بود در نظر بگیرید. در سال ۱۹۷۹، این شرکت طی مصاحبه ای با نیوزویک اعلام کرد که قصد دارد، سرآمد شرکت های محصولات مصرفی شود.
یک سال بعد، طی یک چرخش ناگهانی توجه خود را به مراقبت های بهداشتی معطوف کرد؛ دوباره در سال ۱۹۸۱، از مسیر باز گشت و به محصولات گوناگون و مصرفی روی آورد.
شش سال بعد، وارنر-لامبرت چرخش ۱۸۰ درجه ای دیگری داشت. در اوایل ۱۹۹۰، در واکنش به اصلاحات دوران تصدی کلینتون، مبتنی بر مراقبت های بهداشتی، این شرکت باز هم چرخشی معکوس گرفت و به سمت محصولات گوناگون و مصرفی روی آورد.
در واقع هر یک از مدیران جدید این شرکت، با خود برنامه ای جدید آورده و شتاب حرکت برنامه ی مدیر قبل از خود را متوقف کردند. برای مثال در سال ۱۹۸۲، وارد هاگن سعی کرد با سرمایه گذاری هنگفت در زمینه ی عرضه ی تجهیزات بیمارستانی، پیشرفت عظیمی ایجاد نماید؛ اما سه سال بعد، جو ویلیامز مسیر شرکت را عوض کرد و ۵۵۰ میلیون دلار هزینه را از بین برد.
این اوضاع به همین منوال ادامه یافت، تا اینکه در نهایت این شرکت توسط شرکت پی فیزر بلعیده شد. در واقع مورد وارنر-لامبرت نمونه ای افراط آمیز از چرخه ی نابودی است اما ما این مسیر حرکتی را در تمام شرکت های هم تراز دیدیم.
درست است که این چرخه از شرکتی به شرکت دیگر متفاوت بود و هر شرکت برای نابودی خود الگوی متفاوت داشتند اما در میان همه ی آنها دو مورد مشترک بود: خریدهای نادرست و انتخاب مدیرانی که عملکرد مدیران قبل از خود را خنثی می کردند.
(منبع: از خوب به عالی، جیم کالینز)
ادامه ی مقالات “از خوب به عالی” را دنبال کنید…
دیدگاهتان را بنویسید