از خوب به عالی :شانس
شانس! عاملی که صحبت کردن در خصوص آن عجیب به نظر می رسد. با این حال، در گفتگوهایی که با مدیران رهسپار تعالی داشتیم، آنها بیش از همه چیز، از شانس صحبت کردند. طی مصاحبه هایی که با مدیر شرکت نوکور Nucor داشتیم، از او پرسیدیم، علت چنین تصمیم گیری های موفقیت آمیزی در گذشته چه بوده است، او در پاسخ گفت: ” من فکر می کنم، ما فقط خوش شانس بودیم.”
جوزف اف کلمن، سومین نسل از خانواده ی مدیران شرکت فیلیپ موریس بود که از رهبران سطح پنجم به شمار می رفت. او هیچ گونه تحسین و تمجیدی را برای موفقیت شرکت نپذیرفت و موفقیت خود را به همکاران، جانشینان و مدیران پیشین نسبت داد.
او در کتابی که به اصرار همکارانش نوشت، آورده است: “من از همان ابتدای زندگی فرد خوش شانسی بودم، والدین فوق العاده و استعداد شایانی داشتم و در عشق و کار خوش شانس بودم و نیز هنگامی که یکی از هم کلاسی هایم در در دانشگاه، در اوایل سال ۱۹۴۱ سفارشات مرا تغییر داد و به جای ارائه ی آن به یک کشتی که به طور کامل در آتلانتیک غرق شد، آن را به واشنگتن دی سی گزارش داد، خوش شانش بودم، خوش شانس بودم که در نیروی دریایی استخدام شدم و تا ۸۵ سالگی زنده ام.”
این همه تاکید بر خوش شانسی ما را سردر گم کرد و سرانجام هیچ نشانه ای دال بر اینکه شرکت های رهسپار تعالی نسبت به شرکت های هم تراز خود خوش شانسی بیشتری داشتند؛ پیدا نکردیم. اما بعد متوجه شدیم که مدیران شرکت های هم تراز روشی کاملا متضاد داشتند. آنها تمام تقصیرهای اساسی را از روی بدشانسی می دیدند، و اغلب از دشواری های پیش رو، گله داشتند.
برای درک بیشتر، شرکت بتلهم استیل Bethlehem steel را با نوکور مقایسه کنید. هر دوی این شرکت ها در صنعت فولاد فعال بودند و هر دو، محصولاتی مشابه تولید می کردند. هر دوی این شرکت ها در یک برهه ی زمانی مجبور بودند با فولاد وارداتی ارزان رقابت کنند. با این حال، مدیران دو شرکت دیدگاه های کاملا متفاوتی از این شرایط یکسان داشتند.
مدیرعامل شرکت بتلهم استیل، مشکلات شرکت را به طور کلی به واردات نسبت داد و گفت: “مشکل اول، دوم و سوم ما، واردات است.” اما کن ایورسون و همکارانش در شرکت نوکور، همان مشکلات را، نوعی خوش شانسی تلقی کردند: “آیا ما خوش شانس نیستیم؟! فولاد کالایی سنگین وزن است و آنها مجبورند آن را در پهنه ی اقیانوس حمل کنند، آیا این به ما امتیاز فوق العاده ای نمی دهد؟”
ایورسون، مشکلا اول، دوم و سوم در مواجهه با صنعت فولاد آمریکایی را نه واردات، بلکه مدیریت می دانست. او تا حدی پیش رفت که در مقابل جمعی از مردم، به مخالفت با ممنوعیت واردات فولاد پرداخت و رو به جمعیت حیرت زده ی همتایان خود، این را اظهار داشت که: “مشکل اصلی، در این حقیقت نهفته است که مدیریت آنها نتوانسته همگام با سرعت نوآوری حرکت کند.”
تاکید مدیران سطح پنجم بر عامل شانس، دیدگاهی را به ما ارائه داد که نامش را “پنجره و آینه” گذاشتیم.
بدانید که: رهبران سطح پنجم به بیرون از پنجره می نگرند تا مطلوب بودن وضعیت را به عواملی غیر از خود نسبت دهند و اگر نتوانند فرد با رویدادی خاص را برای این منظور بیابند، آن را محصول شانس خوب تلقی می کنند. همچنین، وقتی شرایط نامطلوب است، به آینه می نگرند و مسئولیت را به عهده می گیرند و هرگز بدشانسی را سرزنش نمی کنند.
اما رهبران شرکت های هم تراز درست برعکس عمل می کنند. آنها از پنجره به بیرون نگاه می کنند تا چیزی یا کسی غیر از خود را پیدا کنند و نتایج ناموفق را به آنها نسبت دهند، اما وقتی اوضاع بر وفق مرادشان است، در مقابل آینه به خود می بالند و خود را تحسین می کنند.
هر کس از بیرون پنجره به درون نگاه کند، مستقیما به رهبر سطح پنجم اشاره کرد و می گوید: “او عامل اصلی بود، بدون راهنمایی و رهبری او نمی توانستیم به یک شرکت عالی تبدیل شویم.” و رهبر سطح پنجم درست به بیرون از پنجره اشاره می کند و می گوید: “به تمام افراد شاخص و نیز اقبال خوبی که این امکان را ایجاد کرد، بنگرید، من مرد خوش شانسی هستم.” البته حق با هر دوی آنهاست. اما رهبر سطح پنجم هرگز به این حقیقت اعتراف نمی کند.
(منبع: از خوب به عالی، جیم کالینز)
ادامه ی مقالات “از خوب به عالی” را دنبال کنید…
دیدگاهتان را بنویسید