فرار از نفرین چرخه نوسانی
در آن زمان می دانستم که آدم متوسطی هستم. اگر به پذیرش این موضوع ادامه میدادم، هیچ تغییری در زندگی ام ایجاد نمی شد. تغییرات زندگی ام دقیقا از زمانی شروع شد که این طرز فکر را کنار گذاشتم که چون آدم متوسطی هستم، محکوم به کسب نتایج متوسط هستم. سپس این سوال در ذهنم شکل گرفت که آیا این موضوع درست است یا نه؟ من به مرور اصولی و قاعده مند زندگی ام پرداختم و اعمال و نتایجم را به دقت بررسی کردم. چیزی که متوجه شدم این بود: وقتی که مردم در سراشیبی شکست قرار می گیرند، دست به هر کاری میزنند که موجب بالا رفتن آنها به سمت نقطه بقا می شود. سپس، به محض این که به نقطه ای می رسند که می توانند سرشان را بالای آب نگه دارند، بار دیگر شروع به پسروی می کنند. به محض این که تا حدی به خط شکست نزدیک می شوند.
با خودشان می گویند: «اوه، دارم به سمت شکست می روم!» و بعد، هر کاری که لازم باشد انجام می دهند تا خط سیرشان را تغییر دهند و شروع می کنند به صعود کردن و این چرخه همین طور تکرار می شود.
موفقیت شکست این همان کاری بود که من انجام می دادم و همان کاری است که بسیاری از مردم انجام میدهند. آنها همه زندگی شان را این گونه سپری می کنند؛ نوسان میان شکست و بقاء تلاش برای رسیدن به موفقیت و گاهی اوقات حتی رسیدن به سطحی از موفقیت، اما پس از آن دوباره به سمت پایین و نقطه شکست می روند.
ما این کار را در امور مالی، سلامتی، ارتباطات و در کل زندگی مان انجام میدهیم. چرا؟ ممکن است بگویید به این دلیل که ما در کار خودمان کارشکنی می کنیم. پدرانمان با ما بدرفتاری می کردند، حالا ما نیز با خودمان بدرفتاری می کنیم. ما در کشمکش و تضاد هستیم چراکه جامعه پیامهای ضد و نقیضی برای ما می فرستد. ما به یک الگوی خودتخریبی دچار شده ایم زیرا بنا به دلایلی احساس می کنیم که استحقاق و شایستگی موفقیت را نداریم.
شاید برخی از اینها درباره شما نیز صدق کنند. حتی ممکن است همه آنها درست باشند. نظری در این باره ندارم و صادقانه می گویم که هیچ اهمیتی هم نمیدهم، زیرا هیچ کدام از آنها اصلا مهم نیست.
حقیقت این است که خواه آن عوامل وجود داشته باشند، خواه نه تنها دلیلی که ما این چرخه نوسانی تقریبا موفقیت و تقریبا شکست و این موج سینوسی و نفرین معمولی بودن و متوسط بودن را ادامه میدهیم این است که از یک نکته ساده غفلت می کنیم. این نکته ای بود که به آن پی بردم. هنگامی که شروع به بررسی موفقیتها و شکستهایم کردم، چیزی که متوجه شدم این بود که همان فعالیت هایی که من را از شکست نجات داده و از خط شکست به خط بقا رسانده بودند.
خسته نباشید تأمل برانگیز بود