دینامیت موفقیت: حل مشکل با نگرش ذهنی مثبت
مردی در تنگدستی کامل به دنیا آمد. در سال های مدرسه، برای کمک به مادرش روزنامه می فروخت و کفش واکس می زد. بعدها در فصل تابستان در یک شرکت هواپیمایی در آلاسکا کار کرد. بعد از اتمام دبیرستان در ۱۷ سالگی، منزل را ترک کرد. به راه آهن پیوست و تمام ایالات متحده را زیر پا گذاشت. همکاران او افراد چندان جالبی نبودند. او با مردان معلوم الحالی که به اصطلاح، سرپرست و رهبر گروه بودند قمار می کرد.
همچنین با سربازانی که در واقع، افرادی پول دوست، پردردسر، قاچاقچی و مزدور بودند. وقتی در مکزیک بود، به گروه «پانچو ویلا» پیوست. او، یعنی «چارلی وارد» می گوید: «بدون داشتن آگاهی درباره آنها نمی توانید در کنارشان باشید، حتی اگر کاری با آنها نداشته باشید. اشتباه من این بود که در گروه ناجوری افتادم و بزرگ ترین گناهم نیز ارتباط با افراد ناشایست بود.»
او بارها و بارها در قمار، مبالغ زیادی به دست آورد و باز آنها را باخت و سرانجام به خاطر قاچاق مواد مخدر دستگیر شد. او را محاکمه و زندانی کردند. اما او تمام مدت ادعا می کرد که بی گناه است. هنگام ورود به زندان، سی و چهار ساله بود. برخلاف دوستانش، تا قبل از آن به زندان نیفتاده بود و به همین خاطر، سختی زیادی را تحمل کرد. قسم خورد که هیچ زندانی نتواند او را در خود نگه دارد. پس منتظر فرصتی برای فرار شد. اما ناگهان چیزی رخ داد! چارلی تصمیم گرفت نگرشش را از منفی به مثبت تغییر دهد. چیزی در درونش گفت که دست از شورشی بودن بردارد و به بهترین زندانی در بند تبدیل شود.
از آن لحظه به بعد، همه چیز آن طور که می خواست پیش رفت. او توانست بر خودش مسلط شود. او شخصیت جنگجویش را تغییر داد و مقامات پلیس فدرال که بی گناه محاکمه اش کرده بودند را بخشید. همچنین تنفر از قاضی پرونده اش را فراموش کرد. نگاهی تازه و عمیق به گذشته اش انداخت و بر آن شد که در آینده، دیگر آن خوی شیطانی را نداشته باشد. به دنبال راه هایی بود که زندان را مطبوع و دلپذیر کند.
به خاطر تغییر در نوع تفکرش و همچنین به خاطر رفتار آرام و مناسبش، توجه مقامات زندان به او جلب شد تا اینکه روزی یکی از زندانبانان به او گفت: یکی از زندانیان که در نیروگاه برق کار می کند، سه ماه دیگر آزاد خواهد شد. چارلی به خاطر کتاب هایی که در کتابخانه زندان مطالعه کرده بود، اندکی الکتریسیته می دانست. پس دوباره آنها را مطالعه کرد و آنچه را می خواست آموخت.
در پایان ماه سوم، کاملا آماده بود. برای آن شغل تقاضا داد. چیزی در رفتار و کلامش بود که موجب شد معاون زندان، تحت تأثیر قرار بگیرد و آن چیز، نگرش ذهنی مثبت و صمیمیت خاضعانه چارلی بود. او شغل مورد نظر را به دست آورد. به مقام ناظر نیروگاه رسید. ۱۵۰ مرد زیر نظرش کار می کردند. او سعی کرد تمام آنها را تشویق کند تا کارایی نهایی بالاتر برود.
هنگامی که «هربرت هاگز بیگلو»، مدیر عامل شرکت «براون و بیگلو» در ایالت مینه سوتا به خاطر اشتباه در گزارشهای مالیاتی به زندان افتاد، چارلی به او کمک کرد. در واقع، سعی کرد به هربرت بیاموزد خودش را با محیط وفق دهد. آقای هاگز، آن چنان از کمک و دوستی چارلی خرسند شده بود که روزهای آخر زندان به او گفت: «تو به من خیلی لطف کردی. هر وقت آزاد شدی، به شرکت من بیا. آنجا کاری برایت در نظر دارم.»
پنج هفته بعد، چارلی از زندان آزاد شد و یکراست به شرکت آقای هاگز رفت. آقای هاگز همان طور که قول داده بود، به چارلی شغلی داد. چارلی به عنوان کارگر با دستمزد ۲۵ دلار در هفته استخدام شد. اما به خاطر داشتن نگرش ذهنی مثبت توانست طی دو ماه به مقام مباشری برسد و بعد از یک سال، ناظر شرکت شد و سرانجام توانست به مدیریت شرکت برسد.
در سپتامبر ۱۹۳۳، آقای هاگز درگذشت و چارلی وارد، مدیر عامل شرکت «براون و بیگلو» شد. او این شغل را تا زمان مرگش در تابستان ۱۹۵۹ حفظ کرد. طی این مدت، میزان فروش از کمتر از سه میلیون دلار به بیش از پنجاه میلیون دلار در سال رسید. «براون و بیگلو» به بزرگ ترین شرکت در نوع خود تبدیل شد.
به خاطر نگرش ذهنی مثبت و همچنین خیرخواهی برای افراد نیازمند، چارلی وارد به آرامش فکری، شادی، عشق و خیلی چیزهای دیگر رسید. رئیس جمهور وقت آمریکا، روزولت، حقوق شهروندی اش را به خاطر اقدامات مفید و مثبت او افزایش داد. آنهایی که او را می شناختند، ستایشش کردند و خود او برای دیگران، بانی خیر شد.
شاید یکی از اقدامات جالب او، استخدام بیش از ۵۰۰ مرد و زن با سابقه کیفری بود. آنها با دریافت هدایت و انگیزه از چارلی وارد توانستند توانایی های خود را بروز دهند. او هرگز فراموش نکرد که خودش هم روزی یک محکوم بوده است و همواره شماره زندانش را به گردن می آویخت.
وقتی چارلی وارد به زندان افتاد چه کسی می دانست چه آینده ای در انتظار اوست. ممکن بود راهی را که از قبل انتخاب کرده بود، ادامه دهد، اما در زندان توانست تغییر کند و در آنجا بود که از نگرش ذهنی مثبت برای حل مشکلات شخصی اش استفاده کرد. او دنیایش را به جایی بهتر برای زیستن تبدیل کرد و انسان بهتری شد.
همان طور که دیدید، چارلی گفت: «بزرگ ترین اشتباه من، بودن در جمع افراد ناباب بود.» نگرش ذهنی منفی و عادات ناشایست، اغلب مسری هستند. پس بیایید به اطرافیان خود دقیق تر شویم و ارتباط مان با آنها را بررسی کنیم. به یاد داشته باشید که: شرارت، دشمن بد طینت بشر است که باید مورد نفرت باشد، اما در برخی افراد دیده می شود. با وجود اینکه خیلی کم شاهد آن هستیم، با آن آشناییم، زیرا اول تحملش می کنیم، بعد افسوس می خوریم و سرانجام در آغوشش می کشیم. “راه حل پیشرفت این است که نگرش منفی را از خود دور کنیم و با نگرش مثبت به دل مشکلات بزنیم.”
منبع: (دینامیت موفقیت، ناپلئون هیل/کلمنت استون)
ادامه ی مقالات دینامیت موفقیت را دنبال کنید…
دیدگاهتان را بنویسید