دینامیت موفقیت : حس گناه و توجه به دیگران
توجه به دیگران، عاملی است که هریک از ما باید آن را در درون خود ایجاد کنیم. یک نوزاد، توجه اندکی به آسایش دیگران دارد و هر چه می خواهد باید همان لحظه برایش فراهم شود. اما به تدریج که بزرگ تر می شود، می فهمد که دیگران هم وجود دارند و باید یاد بگیرد که به آنها توجه کند. اما خودخواهی، یکی از ویژگی های عمومی افراد است که تنها با تعادل پیدا کردن می توانیم از آن خلاص شویم.
وقتی آن قدر بزرگ شدیم که بفهمیم چنین احساسی(خودخواهی)، مناسب نیست، هر زمان که عملی را خودخواهانه انجام دهیم، احساس گناه می کنیم. این خوب است، چون باعث می شود دوباره به رفتارمان فکر کنیم و در برخورد با شرایط، میان شاد کردن و جلب رضایت دیگران و جلب رضایت خود، دست به انتخاب بزنیم.
نوه شش ساله «توماس گان» به دیدن او که خانه اش در کلیولند اوهایو بود رفت. هنگامی که پدربزرگ از کار برمی گشت، کودک به سوی او می شتافت. این کار، پدربزرگ را واقعا خوشحال می کرد و هر بار که بچه به سویش می دوید، به او یک بسته کوچک آب نبات می داد. یک روز، پسر بچه با شور و حرارت فراوان به سوی پدربزرگش دوید و گفت: «آب نبات من کجاست؟»
پدر بزرگ سعی کرد احساساتش را کنترل کند و به آرامی گفت: «تو هر روز عصر به خاطر یک مشت آب نبات پیش من می آیی؟» و سپس بسته آب نبات را از جیبش درآورد و به پسرک داد و در حالی که هر دو سکوت کرده بودند، وارد خانه شدند. کودک احساس ناراحتی کرد و دیگر شاد نبود. آب نبات را هم نخورد، چون دیگر به نظرش خوشمزه نبود. او کسی را که دوست داشت، آزرده بود. همان شب او و پدربزرگش در حال دعا کردن بودند که کودک، یک دعای دیگر هم به آن اضافه کرد. «خدایا لطفا کاری بکن که پدربزرگم بفهمد دوستش دارم.» می توان نتیجه گرفت که احساس گناه و ندامت پسر بچه از کارش، بسیار خوب بوده است. چرا؟ چون همین احساس، او را وادار کرد کاری انجام دهد و اشتباهش را جبران کند.
احساس گناه، دلایل متفاوتی دارد، اما احساس دین به دیگران را نیز به همراه می آورد؛ حسی که باید ادا شود. این موضوع در کتاب «دغدغه ذهنی جذاب» نوشته «لوید سی. داگلاس» به خوبی مشهود است. شخصیت اول کتاب که مردی جوان است، به خاطر نجات زندگی اش توسط یک جراح مغز حاذق احساس کرد به تمام دنیا مدیون است و همین حس دین بود که موجب شد این مرد جوان هم درست مثل همان جراح ماهر، متخصص مغز و اعصاب شود.
او با مطالعه زندگی نامه آن جراح توانست دغدغه ای جذاب را در ذهنش ایجاد کند که نهایتا در کنار احساس دین، او را به فردی ارزشمند مبدل نمود. می دانیم که هر کس، داستان مخصوص خودش را دارد و هر روز می توان چنین داستان هایی را در نشریات خواند.
منبع: (دینامیت موفقیت، ناپلئون هیل/کلمنت استون)
ادامه ی مقالات دینامیت موفقیت را دنبال کنید…
دیدگاهتان را بنویسید