بهانه بی بهانه : ۹ مرحله تا حل همه مشکلات (۱)
مرحله اول: وقتی را به تعریف شفاف مشکل بوجود آمده اختصاص دهید. در پزشکی می گویند: «تشخیص درست نیمی از درمان است.» بنابراین شما باید از خودتان بپرسید: «مشکل دقیقا چیست؟» خیلی عجیب است که چطور چندین نفر در یک سازمان می توانند به دلیل بروز یک مشکل، ناراحت باشند اما تک تک آنها از ماهیت دقیق مشکلی که با آن روبرو هستند ایده یا تعریف متفاوتی داشته باشند. وظیفه شما این است که به شفافیت برسید و قبل از شروع مرحله حل مشکل، توافق همه را در مورد تعریف مشکلی که بروز کرده است جلب کنید.
مرحله دوم: از خودتان بپرسید: «آیا این واقعا یک مشکل است ؟» به یاد داشته باشید که گاهی اوقات مسائلی وجود دارند که نمی توانید در موردشان هیچ کاری انجام بدهید. اینها مشکل محسوب نمی شوند بلکه واقعیات زندگی هستند. اگر نرخ سود بالا برود یا بازار سقوط کرده باشد مشکل محسوب نمی شود. نمی توان برای این مسائل راه حلی پیدا کرد. بلکه باید روی این مسائل کار کرد و با آنها روبرو شد. همچنین اغلب اوقات آنچه ظاهرا یک مشکل یا مانع به نظر می رسد در واقع فرصتی است که لباس مبدل به تن کرده است. گاهی اوقات اصلا لازم نیست مشکل حل شود. در عوض شما آزاد هستید کار کاملا متفاوتی انجام دهید که ممکن است برای شما و سازمان تان بهتر باشد.
مرحله سوم: بپرسید: دیگر چه مشکلی وجود دارد؟ از مشکلاتی که تنها یک تعریف برایشان وجود دارد بر حذر باشید. هرچه روش های بیشتری برای تعریف یک مشکل وجود داشته باشد احتمال پیدا کردن بهترین راه حل، بیشتر است. وقی با شرکت هایی کار می کنیم که میزان فروش در آنها پایین تر از حد دلخواه است مسئولین شان را مجبور می کنیم که بیست و یک سوال از خود بپرسند. همه این سوالات روش های مختلف تعریف یک مشکل هستند. هر تعریفی از مشکل اگر به عنوان تعریف صحیح پذیرفته شود به راه حل متفاوت و اغلب رویکرد کاملا متفاوتی برای شرکت منجر می شود. به عنوان مثال ما می پرسیم: «مشکل چیست؟» و اولین پاسخ این است که:
«فروش مان پایین است.» سوال بعدی این است که: «چه مشکل دیگری وجود دارد؟» پاسخ: «فروش رقیب مان بسیار بالا است.» به تفاوت موجود توجه کنید. اگر مشکل این است که فروش تان خیلی پایین است شاید راه حل این باشد که تبلیغات را بیشتر و فعالیت های مربوط به فروش خود را اصلاح و بهتر کنید. اگر مشکل این است که فروش رقیب تان بسیار بالا است شاید پاسخ این باشد که محصولات خود را بهتر کنید. خط تولید خود را تغییر بدهید. قیمت هایتان را پایین بیاورید. یا کلا نوع تجارت خود را تغییر بدهید. از طریق پرسیدن سوال هایی از این دست و پاسخ دادن به آنها نهایتا تعریف صحیح مشکل را پیدا می کنیم. یعنی همان تعریفی که مناسب یک راه حل عملی است.
مرحله چهارم: از خودتان بپرسید: «این مشکل چطور پیش آمد؟» سعی کنید علل بوجود آمدن مشکل را درک کنید تا مطمئن شوید که دیگر چنین مشکلی پیش نخواهد آمد. اگر مشکلی مدام در زندگی یا کارتان تکرار شود علامتی است که نشان می دهد تجارت شما به شکل ضعیفی سازماندهی شده و در آن ناحیه از کنترل خارج شده است. یعنی نقصانی در سیستم های شما وجود دارد که موجب می شود همین مشکل مجددا اتفاق بیفتد. وظیفه شما این است که بفهمید چه چیزی موجب می شود این مشکل مدام تکرار شود تا بتوانید مشکل را از ریشه حل کنید.
ادامه مراحل را در مقاله ی آینده خواهیم گفت!
منبع: (بهانه بی بهانه، اثر برایان تریسی)
ادامه ی مقالات بهانه بی بهانه را دنبال کنید…
دیدگاهتان را بنویسید