بازیهای روانی و تحلیل بازیها (۲)
در ادامه ی مقاله ی گذشته، مثالی دیگر برای شفاف تر شدن این مبحث آورده ایم.
مالی یک مددکار اجتماعی است. او در دفتر کار خود است و با مراجعی که هم اکنون وارد شده است در حال صحبت است. مراجع افسرده و دل شکسته به نظر می رسد.
مراجع می گوید: «متاسفانه اتفاق بسیار بدی برایم افتاده است صاحبخانه مرا بیرون کرده است و هیچ جایی ندارم بروم. نمی دانم چه کار کنم.» مالی در حالی که چهره ای برافروخته دارد می گوید، «چه بد، من چه کمکی می توانم به شما بکنم؟» مراجع با حالتی افسرده می گوید، «نمی دانم.»
مالی می گوید: «حالا بهت میگویم چه کار کنی. بیا روزنامه های امروز عصر را نگاه کنیم ببینیم می توانیم اتاقی برای تو در این شهر پیدا کنیم.»
مراجع مالی در حالی که افسرده تر به نظر می رسد می گوید: «مشکل همینجاست، من پول کافی برای پرداخت اجاره ندارم.»
مالی در جواب می گوید: «من می توانم ترتیبی بدهم که تو از کمکهای بهزیستی استفاده کنی»
مراجع می گوید: «چقدر شما لطف می کنید ولی راستش را بخواهی من دوست ندارم کسی به من صدقه بدهد.»
مالی می گوید: «چطوره در یکی از مسافرخانه ها تختی برایت پیدا کنیم تا اینکه جایی پیدا بشه و بتونی آنجا بمونی.»
مراجع می گوید: «خیلی متشکرم، ولی راستش فکر نمیکنم که با این حالی که دارم بتونم با یک عده ای سر کنم.»
مالی چند لحظه ای سکوت میکند و به مغزش فشار می آورد تا راه دیگری بیابد ولی دیگر هیچی به فکرش نمیرسد.
مراجع او آه عمیقی می کشد و به قصد ترک آنجا از جا بلند می شود و می گوید: «به هر جهت خیلی متشکرم که سعی کردید به من کمک کنید.» او با حالتی گرفته و غمگین در حالی که این حرفهارا می زند از در خارج می شود.
مالی از خود می پرسد: «ای وای چرا اینطور شد.» او ابتدا حیرت می کند و سپس احساس افسردگی و بی کفایتی می کند، به خودش می گوید که «من مددکار خوبی نیستم»
در همین حال مراجع او در خیابان راه می رود در حالی که احساس بدی دارد و از دست مالی عصبانی است و به خود می گوید: «فکرش را هم نمی کردم که او بتواند به من کمک کند، همینطور هم شد!»
این صحنه باز نوازی بسیاری از اتفاقاتی است که در گذشته هم برای مالی و هم برای مراجعش پیش آمده است. مالی اغلب اوقات در چنین روابط متقابلی می افتد. او به مراجعینش کمک و پند و اندرز ارائه می دهد. سپس وقتی آنها کمک او را نمی پذیرند احساس بدی می کند. مراجع او هم با پایان ماجرا به همان اندازه آشناست. او بارها و بارها با رد کمکهایی که به او ارائه شده موضوع را خاتمه داده و به خاطر اینکه توسط شخص کمک کننده تحقیر شده است احساس خشم و عصبانیت کرده است.
مالی و مراجع او یک جفت بازی را که اغلب با هم توأم هستند انجام می دهند. بازی مالی این است «چرا این کار را نمی کنی؟» و مراجع او «بله، اما…» را بازی می کند.
منبع: (تحلیل رفتار متقابل، یان استورات/ون جونز)
ادامه ی مقالات تحلیل رفتار متقابل را دنبال کنید…
دیدگاهتان را بنویسید