هیجانات و واقعیت سنجی آغازین کودک
یک کودک نوپا همانند یک انسان بزرگسال فکر نمی کند و همانند او هیجانات را تجربه نمی کند. تصمیمات پیش نویس زندگی بر مبنای روشهای خاص فکر کردن و احساس کردن کودک گرفته میشود.
تجربیات هیجانی نوزاد می تواند خشم، بینوایی، وحشت و یا وجد و آرامش عمیق باشد. او تصمیمات اولیه خود را در پاسخ به این احساسهای مختلف می گیرد. بنابراین عجیب نیست که این تصمیمات اغلب افراطی باشند. به عنوان مثال، در نظر بگیرید که کودکی برای عمل جراحی به بیمارستان برود.
حتی برای یک آدم بزرگسال این تجربه خوشایندی نیست لیکن برای نوزاد فاجعه وحشتناکی است. به همان اندازه که احساس وحشت می کند، احساس افسردگی و طردشدگی می کند زیرا مادر آنجا نیست و شاید هرگز برنگردد. و او مملو از خشم و غضب است زیرا مادر باعث این وضعیت وحشتناک شده است. او ممکن است فکر کند. «این آدمها می خواهند مرا بکشند و تقصیر مادرم بود، بنابراین او هم می خواهد مرا بکشد. پس بهتر است قبل از اینکه به من دست پیدا کنند همه آنها را بکشم.»
در منطق نوزاد، قانون بر این است که از جزء به کل برود. به عنوان مثال وقتی که مادر کودک درباره نیازها و انتظاراتش نامرتب و ناهماهنگ است یعنی زمانی که کودک گریه می کند گاهی به سراغش می آید و زمانهایی او را نادیده می گیرد، در اینجا کودک صرفا نتیجه نمی گیرد که مادر غیر قابل اعتماد است، بلکه ممکن است تصمیم بگیرد «هیچکس قابل اعتماد نیست» و یا «زنها قابل اعتماد نیستند.» یک دختر بچه چهار یا پنج ساله ممکن است احساس خشم و ناراحتی نسبت به پدرش داشته باشد زیرا او توجه و نوازش فراوانی را که در دوران نوزادی به او می داد متوقف ساخته است.
او احتمالا تصمیم میگیرد که «من نه تنها از پدرم خشمگین هستم بلکه از همه مردها خشمگین هستم.» کودک ممکن است احساس ناتوانی خود را با اینکه در تخیلاتش خود را قهرمان یا معجزه گر بداند، جبران کند. او ممکن است حس کند که پدر و مادرش نمی توانند با یکدیگر کنار بیایند. بخصوص اگر که او تنها فرزند خانواده باشد ممکن است در این مورد احساس تقصیر و گناه داشته باشد. اگر والدینش به کتک کاری بپردازند او شاید باور داشته باشد که وظیفه او حمایت یکی در برابر دیگری است.
اگر کودک حس کند که به وسیله یکی از والدین طرد می شود، ممکن است گناه را به گردن خود انداخته و تصمیم بگیرد «من خوب نیستم حتما اشکالی دارم.»
نوباوگان به سختی می توانند بین امیال و اعمال تشخیص قائل شوند. یک کودک ممکن است احساس کند «من می خواهم این نوزاد جدید را که تمام توجهات را به خود جلب می کند بکشم.» در نظر او این گفته برابر است با «من نوزاد جدید را کشته ام.» و سپس به این نتیجه برسد که: «من به عنوان یک جنایتکار، خیلی بد و وحشتناک هستم.» در زندگی بزرگسالی این شخص ممکن است احساسهای مبهم گناه را در رابطه با جنایتی که هرگز انجام نداده است همیشه با خود داشته باشد.
یکی از مهارتهای اصلی تحلیل رفتار متقابل این است که به شناختی از این نوع منطق خاص کودکان برسیم. زبان شناسان از «حس زبان» صحبت می کنند. به خصوص اگر شما از تحلیل رفتار متقابل در درمان استفاده میکنید لازم است توجهی خاص به زبان کودکانه پیش نویس زندگی داشته باشید.
برای درک بیشتر این زبان، می توانید آثار روانشناسان و محققین مشهور در زمینه رشد و تکامل کودک از جمله اریکسون و پیاژه را مطالعه کنید. برای اینکه این حس را در مورد خودتان درک کنید، به خوابهای خود توجه کنید. زیرا در دوران بزرگسالی شما در خوابهای خود بیش از هر زمان دیگر به خاطره ای از آن دنیای وحشتناک که در کودکی احساس می کردید، نزدیک می شوید.
منبع: (تحلیل رفتار متقابل، یان استورات/ون جونز)
ادامه ی مقالات تحلیل رفتار متقابل را دنبال کنید…
دیدگاهتان را بنویسید