همزیستی سالم در برابر همزیستی ناسالم
مواردی وجود دارد که برای بعضی افراد مناسب است که در حالت همزیستی قرار بگیرند. به عنوان مثال، تصور کنید که من بعد از یک عمل جراحی هم اکنون به هوش آمده ام. و روی تخت بیمارستان خوابیده ام. هنوز مطمئن نیستم که کجا هستم ولی از یک چیز مطمئنم و آن این است که صدمه دیده ام. به جز دردی که احساس می کنم، تنها چیز مهمی که می دانم این است که پرستاری در کنار من در حرکت است، دست مرا گرفته و به من می گوید:
الان خوب می شوی، فقط دست مرا نگهدار در آن لحظه، «بالغ» و «والد» من انجام وظیفه نمی کنند. من در شرایطی نیستم که مشکلات این زمانی – این مکانی را بررسی کنم. من نیرو و توان کافی ندارم تا بتوانم به پیامهایی که از والدینم درباره مراقبت از خود دریافت کرده ام، دسترسی یابم. من آن کاری را که مناسب آن شرایط است انجام می دهم: برگشت دوباره به دوران کودکی، یعنی احساس درد می کنم و میگذارم از من نگهداری بشود.
پرستار به من اطلاعات «بالغی» و «والدی» موردنیازم را ارائه می دهد. او در حالی که از من نگهداری کرده و به من اطمینان می بخشد، با مسائل جاری من نیز سروکار دارد. این که او به شکل مناسبی در وضعیت همزیستی قرار گیرد بخشی از شغل اوست.
در اصطلاح نظریه شیف، ما میگوئیم که من و پرستار در یک رابطه همزیستی سالم قرار داریم. زمانی که از کلمه «همزیستی» به تنهایی استفاده می کنیم، معمولا معنای همزیستی ناسالم را در نظر داریم.
از نظر علمی ما چگونه همزیستی سالم را از ناسالم تشخیص میدهیم؟
“پاسخ این است که همزیستی ناسالم همیشه با نادیده گرفتن همراه است.”
در مثالهای مربوط به همزیستی بین دانشجو و استاد، بین بیل و بتنی(توضیح در مطالب قبلی تحلیل رفتار متقابل)، هریک از طرفین واقعیت را نادیده میگرفتند زیرا به گونه ای رفتار می کردند که انگار هردو طرف در مجموع دارای سه حالت نفسانی هستند. در حالی که وقتی من روی تخت بیمارستان بودم، واقعیت این بود که «بالغ» و «والد» من به علت ضربه وارده و داروهای بیهوشی از کار افتاده بودند.
“پرستار در واقع از «والد» و «بالغ» خود استفاده می کرد و لزومی نداشت که از حالت نفسانی «کودک» خود بهره گیرد.”
منبع: (تحلیل رفتار متقابل، یان استورات/ون جونز)
ادامه ی مقالات تحلیل رفتار متقابل را دنبال کنید…
دیدگاهتان را بنویسید