برندسازی شخصی: وجه تمایز خودتان با رقیبهایتان را مشخص کنید
دربارهی رقیبها یا همکارانتان، چه واقعی و چه احتمالی فکر کنید. نقطهی اشتراک همهی شما در چیست؟ شما باید شرایط خاصی داشته باشید تا بتوانید در زمین مخاطب هدفتان بازی کنید؛ بنابراین، شبیهبودن برای شروع چیز خوبی است. برای مثال اگر وکیل باشید، باید تحصیلات حقوق را بهپایان برسانید و اگر بخواهید وکالت کنید باید در آزمون وکالت پذیرفته شوید. همهی وکیلهایی که در شهر شما وکالت میکنند، باید این شرایط را داشته باشند. این باعث میشود شبیه هم شوید. ولی وقتی دانش و اطلاعاتتان بیشتر میشود، شباهتهایتان کاهش پیدا میکند و تمایزهایتان آشکارتر میشود.
وقتی همان کاری را میکنید که رقیبهایتان میکنند و هیچ تمایز واقعی بین شما وجود ندارد، تبدیل به یک کالا میشوید. «کالا» یعنی چیزی که براساس قیمت ارزشگذاری میشود نه براساس تمایز، و هیچ اهرم نفوذی برای شما نمیگذارد جز اینکه ارزانترین باشید. کار شما در برندسازی شخص این است که خودتان را بهعنوان برندی که دنبالش هستند از دیگران متمایز کنید، چون وقتی وجه تمایز داشته باشید مردم حاضرند برای کارکردن با شما بیشتر پول بدهند.
قضیه را اینطور در نظر بگیرید: اگر شما قهوه بودید، باید استارباکس میبودید؛ چون مردم برایتان بیشتر پول میدادند و به برندتان وفادار بودند. برای اینکه نسخهی استارباکس خودتان باشید، هنگام ساختن برندتان تفاوتهایتان را پررنگتر کنید.
اینکه بتوانید تفاوتهایتان را پررنگ کنید و وجه تمایز خود را در معرض نمایش بگذارید برای ایجاد برندی برجسته نقش مهمی دارد. هرچه نباشد، برندسازی شخصی بهکلی با وعدههای ویژهی شما سر و کار دارد. اگر همه چیزتان مثل دیگران باشد، در یاد هیچکس نمیمانید. ما آرزو میکنیم منحصربهفرد باشیم و میخواهیم بهخاطر ویژگیهای فردی خاص خودمان شناخته شویم. درمانگران میدانند که اغلب بهترین کار گوش دادن به داستانهای مراجعان است، طوری که مراجع احساس کند به اندازهی کافی خاص هست که کسی بخواهد به او گوش بدهد. تفاوتهای شما باعث میشود دیگران به شما گوش بدهند.
چه چیزی برند شما را متفاوت میکند؟ چه چیزی باعث میشود در میان دیگران شناخته شوید. آیا نقطهضعفهای دیگران فرصتی برای شما به وجود میآورد که ارزش خودتان را پررنگتر کنید و بیشتر روی برند شخصیتان مانور بدهید؟
ویژگیهایی که شما را خاص میکند یا دیگران آنها را ندارند، بنویسید. این لیست را براساس حقیقت بنویسید و لاف نزنید. از مقالات قبلی ایده بگیرید و تا جایی که میتوانید لیستتان را طولانیتر کنید. میتوانید مدارکی که گرفتهاید ولی دیگران ندارند یا زبانهایی که بلدید را در آن بگنجانید. حتی میتواند چیزی شبیه این باشد: «من در مقایسه با همکارانم در زمان کوتاهتر کارهای بیشتری انجام میدهم.»
اگر میبینید تفاوت زیادی با رقیبها ندارید (که در ابتدای کارتان طبیعی است)، فکر کنید چطور میتوانید داستان خودتان را بهشیوهی متفاوتی تعریف کنید. من جدیدا با دو نفر کار کردهام که هر دو تقریبا یک کار را انجام میدادند، ولی یکی از آنها جالبتر بود و ارتباط گرمتری بینمان ایجاد کرد. من تصمیم گرفتم با همین فرد کار کنم، چون علاوه بر انجام خوب کار، احساس خوبی هم در من ایجاد میکرد. آقای حس خوب میتواند از گرمی و صمیمیتش بهعنوان نقطهی تمایز برندش استفاده کند.
وقتی همهی صفات ملموس و منطقی را که باید ارائه دهید در خودتان ایجاد کردید، از صفات عاطفی غافل نشوید. این صفات میتوانند نقطه تمایز اصلی شما باشند که رقیبهایتان از آن بیبهرهاند.
گاهی میبینم بعضیها بسیاری از ویژگیهایشان را خاص نمیدانند. دربارهی اینکه چیزی خاص هست یا نه قضاوت نکنید؛ فقط آنچه را که برای عرضه دارید، لیست کنید و در همین حال آن را با نگاهی منتقدانه ببینید و از خودتان بپرسید: «این شبیه رقیبهایم است یا با آنها فرق دارد؟»
(منبع: برندسازی شخصی، سوزان کریتون)
در ادامه مقالات برندسازی شخصی همراه ما باشید …
دیدگاهتان را بنویسید