دینامیت موفقیت: احتیاج، نگرش ذهنی مثبت و ایجاد انگیزه
کلمه ای وجود دارد که در صورت استفاده به همراه نگرش ذهنی مثبت می تواند دستیابی به هدف را در پی داشته باشد و وقتی هم که با نگرش ذهنی منفی همراه شود، دروغ، کلک و ناامیدی را در پی دارد.
“احتیاج، آن کلمه ای است که مادر اختراعات و پدر جنایات است.”
رعایت صداقت و استانداردهای لازم، چیزی است که در تمام دستاوردهای با ارزش، همراه نگرش ذهنی مثبت بوده و از آن جدا نشده است. شما در طول زندگیتان داستان های زیادی را می خوانید که افرادی به خاطر احتیاج، انگیزه پیدا کرده اند و در هر داستان هم خواهید خواند که آنها، بدون شکستن استانداردهای مذکور، به آنچه می خواستند رسیدند.
«لی براکستون» یکی از این افراد است. او اهل کارولینای شمالی و فرزند یک آهنگر زحمت کش بود. او فرزند دهم یک خانواده دوازده نفره بود. آقای براکستون می گوید: «از بچگی به فقر عادت داشتم. با تلاش زیاد و کار فراوان توانستم تا کلاس ششم درس بخوانم. کفش واکس می زدم، خریدهای مردم را برایشان می بردم، روزنامه می فروختم، در یک آسیاب کار می کردم، اتومبیل می شستم و در یک مکانیکی هم کار می کردم.»
لی با مکانیک شدن دریافت تا آنجا که می توانسته ترقی کرده است. شاید آن موقع هنوز دچار نارضایتی الهام بخش نشده بود. در همان زمان ازدواج کرد. او و همسرش در نهایت تنگدستی زندگی می کردند. لی به فقر عادت داشت و دریافته بود که نمی تواند این عادت را در خودش از بین ببرد.
چون دستمزدی ناچیز می گرفت، نمی توانست خانواده اش را تامین کند. آنها در شرایط ناگواری زندگی می کردند و شرایط آنها وقتی بدتر شد که لی، شغلش را از دست داد و دیگر نتوانست اقساط خانه را بپردازد.
شرایط واقعا ناامید کننده ای بود. اما لی به آسانی تسلیم نشد. او مردی مذهبی بود و باور داشت که خدا همواره یک خدای خوب است. پس برای هدایت شدن دعا کرد و به عنوان پاسخی به دعاهایش، کتاب “بیندیشید و ثروتمند شوید” را از یک دوست گرفت که پیشتر، شغل و خانه اش را از دست داده بود و بعد از خواندن آن کتاب توانسته بود دوباره ثروت و درآمدش را به دست آورد. حالا لی آماده بود.
او بارها کتاب را مطالعه کرد و در جست وجوی موفقیت اقتصادی بود. به خودش گفت: باید کاری انجام دهم. باید چیزی را اضافه کنم. هیچ کتابی، این کار را برایم انجام نمی دهد. اولین کاری که باید بکنم، ایجاد نگرش ذهنی مثبت است تا به توانایی ها و موقعیت هایم بیفزایم. باید یک هدف مشخص را انتخاب کنم و نسبت به گذشته هم اراده ام را بیشتر کنم. اما باید نقطه آغازی داشته باشم. پس با اولین شغلی که بتوانم پیدا کنم، شروع خواهم کرد.
سپس دنبال کار گشت و شغلی را پیدا کرد که برای شروع، چندان درآمدی نداشت. اما چند سال بعد از خواندن کتاب بیندیشید و ثروتمند شوید بود که «لی براکستون» به سمت ریاست بانک ملی در «وایت ویل» منصوب شد و کمی بعد شهردار شد و در بسیاری از معاملات اقتصادی، نقش مهمی داشت.
می بینید که لی برای خودش، هدف و اراده ای بالا را در نظر گرفته بود. او می خواست آن قدر ثروتمند باشد که در پنجاه سالگی بازنشسته شود. او حتی ۶ سال زودتر به هدفی که داشت یعنی بازنشستگی رسید. امروز، لی براکستون، زندگی مفیدی دارد و به یک موسسه خیریه مشهور کمک مالی می کند. مشاغلی که او انتخاب کرد و سرمایه گذاری هایی که انجام داد، مهم نیستند.
“آنچه مهم است، این است: احتیاج، انسان دارای نگرش ذهنی مثبت را به عمل ترغیب می کند، بی آنکه استانداردهای لازم الاجرا را زیر پا بگذارد. یک شخص صادق هرگز به خاطر احتیاجات خودش، دزدی، کلک و تقلب را پیشه نمی کند. صداقت، بخش جدانشدنی نگرش ذهنی مثبت است.”
منبع: (دینامیت موفقیت، ناپلئون هیل/کلمنت استون)
ادامه ی مقالات دینامیت موفقیت را دنبال کنید…
دیدگاهتان را بنویسید