دینامیت موفقیت : احساس گناه
آیا احساس گناه می کنید؟ خوب است. اما باید از شر آن راحت شوید. هر شخصی، خوب یا بد، ممکن است گاهی احساس گناه کند. این احساس، ناشی از ندایی درونی است که همان وجدان شماست. لحظه ای فکر کنید که اگر افراد پس از انجام کارهای نادرست احساس گناه نمی کردند، چه می شد؟ کسی که پس از انجام خطایی احساس گناه نکند، غالبا در تشخیص خوب و بد، ناتوان است یا اینکه به او آموزش نداده اند که حین انجام کاری، خوب و بد آن کار را بشناسد و یا حتی ممکن است سلامت عقلانی نداشته باشد.
بسیاری از احساس گناه ها، ارثی و برخی دیگر، اکتسابی است. می دانیم که در صورت متضاد بودن احساسات و عواطف موروثی مان با جامعه ای که در آن زندگی می کنیم، نوعی تضاد ذهنی در ما پدید می آید. از آن گذشته، افراد جامعه ممکن است از لحاظ اخلاقی و اعتقادی، کاملا متفاوت و بعضا متضاد باشند. اما در هریک از این حالات، هنگامی که فردی بر خلاف اندیشه های اخلاقی و اعتقادی خود عمل کند، مطمئنا احساس گناه خواهد کرد.
البته در بعضی موارد، عدم رعایت مسائل اخلاقی و اعتقادی از جانب افراد، خوب است، چون ممکن است خود این مسائل اخلاقی، بد و ناپسند تلقی شوند. باز هم می گوییم: احساس گناه، خوب است، چون به فرد انگیزه می دهد تا برای برگزیدن معیارهای برتر و با ارزش تر تلاش کند. در این باره می توان به مردی باتقوا اشاره کرد که به خاطر نفرت درونی، اقلیت های مذهبی را زندانی می کرد، اما نهایتا دچار احساس گناه شد و همین به او انگیزه داد تا دست به عملی مطلوب بزند. بله! او یک مبلغ دینی بزرگ شد و اندیشه ها، سخنان و اعمالش، تاریخ ۲۰۰ سال اخیر را تغییر داده است. نام او «ساول تارسوس» بود.
همچنین می توان از مرد دیگری یاد کرد که احساس گناهش از اعمال ناشایست گذشته موجب شد برای انجام کاری مطلوب، پر از انگیزه شود و در زندان به نوشتن کتاب بپردازد؛ کتابی که بعدها به عنوان مرجعی در حوزه های اخلاق و زیباشناسی زندگی مورد استفاده قرار گرفت. نام او «جان بانیان» بود. همچنین می توان از گناهکاری یاد کرد که نیم میلیون دلار به مؤسسه کودکان بی سرپرست شیکاگو و یک میلیون دلار به کلیسای محله خودش کمک کرد. اقدام او نیز ناشی از احساس گناه بود، چون سعی کرد با ثروتش کاری کند که پسران و دختران به مصائب و دردسرهایی که خودش تجربه کرده بود دچار نشوند.
حتی شخصیت مثبت و انسان دوستی مانند دکتر «آلبرت شوایتزر» نیز بر اثر احساس گناه، انگیزه پیدا کرد. او حس کرد آن طور که باید و شاید کاری برای دیگران انجام نداده است. پس از همین احساس گناه استفاده کرد و مأموریت بزرگش را آغاز نمود. حالا فهمیدید که احساس گناه، به همراه نگرش ذهنی مثبت، چیز خوبی است؟ اما بدانید که این احساس، گاهی با نگرش ذهنی منفی همراه می شود که بد است، چون هر احساس گناهی لزوما نتایج مطلوب را در پی ندارد و اگر کسی احساس گناه داشته باشد و حتی با نگرش ذهنی مثبت هم از آن خلاص نشود، نتایج بعدی، مطمئنا مضر و خطرناک خواهند بود.
«زیگموند فروید»، روان شناس بزرگ، در این باره می نویسد: « هر چه کارمان بیشتر پیش برود و هر چه اطلاعاتمان در باره زندگی ذهنی افراد روان پریش فزونی یابد، دو عامل مهم، بیشتر خودنمایی می کنند؛ دو عاملی که نیازمند توجه فراوان هستند و آنها را می توان این گونه دسته بندی کرد: «نیاز به بیمار بودن» یا «نیاز به درد کشیدن».
اولین عامل، احساس گناه یا همان وجدان گناهکار است… . حق با فروید است، چون بارها اتفاق افتاده است که این احساس گناه منجر به نابودی زندگی، از بین رفتن اعضای بدن، یا آسیب های جدی به خود افراد شده است. اما خوشبختانه امروزه چنین مسائلی به ندرت و خیلی کم رخ می دهد. در جوامع متمدن، دیگر جایی برای آن نیست، اما هنوز آثاری از آن یافت می شود، یعنی ممکن است سطح هوشیار ذهن احساس گناه نکند، ولی سطح نیمه هوشیار چنین حسی را داشته باشد. سطح نیمه هوشیار هرگز آن را فراموش نمی کند و تمام قدرتش را به کار می گیرد تا این موضوع را به سطح هوشیار منتقل کند و چون فرد، دیگر نمی تواند با نگرش ذهنی مثبت از شر این احساس راحت شود، مطمئنا بیمار خواهد شد و عذاب خواهد کشید.
منبع: (دینامیت موفقیت، ناپلئون هیل/کلمنت استون)
ادامه ی مقالات دینامیت موفقیت را دنبال کنید…
دیدگاهتان را بنویسید