بازیهای روانی و تحلیل بازیها (۱)
آیا هیچگاه در رابطه متقابلی بوده اید که شما و طرف مقابل هردو به احساس بد برسید و پس از آن چیزهایی از این قبیل به خودتان بگوئید:
- «چرا این ناراحتیها دائم برای من اتفاق می افتد؟ »
- «خدایا چرا دوباره این اتفاق افتاد؟»
- «من فکر کردم او با دیگران فرق دارد، ولی…»
آیا برایتان عجیب بود که کارها به شکلی دردناک در آیند، و با این وجود در همان زمان متعجب شوید که همین کارها و همین اتفاقات قبلا به سرتان آمده است.
اگر چنین رفتار متقابلی داشته اید، به احتمال زیاد شما درگیر نوعی رفتار شده اید که به زبان تحلیل رفتار متقابل “بازیها” نامیده میشوند. همانند بازی فوتبال و با بازی شطرنج، بازیهای روانی نیز بر طبق قوانین از پیش تعیین شده ای بازی می شوند.
نخستین بار اریک برن به این ساختار قابل پیش بینی بازیها توجه نمود و راههایی را ارائه داد تا آنها را تجزیه و تحلیل نمود.
مثالهایی از بازیها
در ادامه یک مثال می آوریم از اینکه افراد چگونه به بازیهای روانی می پردازند.
مثال:
جک و جین یکدیگر را ملاقات می کنند و عاشق هم می شوند و تصمیم میگیرند زندگی مشترکی را با هم داشته باشند. در مراحل اولیه همه چیز خوب پیش می رود ولی پس از گذشت چند ماه جک شروع می کند به آزار دادن طرف مقابلش و تمایلات و احساسهای جین را نادیده می گیرد. بر سر او فریاد میکشد و گاهی اوقات او را به سویی هول می دهد. او شبها در حالی که مست است دیر به خانه می آید. و پول جین را بدون اجازه او خرج می کند.
جین با وجود رفتار ناسالم جک باز هم در کنار او می ماند. هر قدر که جک تهاجمی تر می شود جین بیشتر برای رفتارهای او امتیاز قائل می شود.
این وضعیت تقریبا سه سال طول می کشد. سپس جین بدون خبر، جک را به قصد ازدواج با مرد دیگری ترک می کند. جک به منزل می آید و یادداشتی از جین روی میز آشپزخانه می بیند که او برای همیشه رفته است.
جک گیج و مبهوت می ماند و به خود می گوید، «خدایا چرا این بلا سر من آمد؟» او به جستجوی جین می پردازد و تلاشهای ناموفقی برای برگرداندن جین به خانه می کند. هر چه بیشتر جک خواهش و التماس می کند، جین سرسختانه او را ترک می کند و بدترین احساس ها را در او به وجود می آورد.
جک اوقات بسیار طولانی را با احساس افسردگی، ترک شدگی و بی ارزشی می گذراند و سعی می کند دریابد که اشکال در کجاست. «مگر آن مرد چه دارد که من ندارم؟»
عجیب اینجاست که تمام این اتفاقات قبلا به سر جک آمده است. او در دو رابطه دیگر و دو طردشدگی دیگر که دقیقا به همین شکل بوده است قرار داشته است. او هربار به خودش گفته است که «دیگر از این کارها نمی کنم». ولی دوباره آن کارها را کرده است و هر بار احساس تعجب و طردشدگی داشته است.
در واقع جک یک بازی روانی به نام «به من لگد بزن» را بازی کرده است.
جین هم همین ماجراهای مشابه را قبلا داشته است. جین قبل از اینکه جک را ملاقات کند چندین رابطه با مردها داشته است. به نظر می رسد که جین مردهایی را انتخاب می کند که در ابتدا رفتار خوبی دارند ولی بزودی مانند جک رفتار بیمارگونه ای را آغاز می کنند.
او هربار با این رفتار سازش کرده است و تا مدتی مثل یک «خانم کوچولو» رفتار کرده است و باز هم هر بار سرانجام به طور ناگهانی تغییر عقیده داده است و آن مرد را بی خبر ترک کرده است. وقتی که او دست به چنین کاری میزند احساس حق به جانبی و نوعی پیروزی می کند. او به خود می گوید: «فکر میکردم که همه مردها همینطورند.» با این وجود، بعد از مدتی او رابطه جدیدی شروع می کند و کل ماجرا از نو بازی دیگری را با شخص می شود.
“جین درگیر بازی «حالا گیرت آوردم فلان فلان شده است.»”
منبع: (تحلیل رفتار متقابل، یان استورات/ون جونز)
ادامه ی مقالات تحلیل رفتار متقابل را دنبال کنید…
دیدگاهتان را بنویسید