تخریب و پیش نویس
اولین ارتباط کلی و همگانی بین پیش نویس و وضعیت تخریبی این است:
“هرگاه شما یک احساس تخریبی را تجربه می کنید، در واقع در پیش نویس خود هستید.”
چرا احساسهای تخریبی چنین نقش مهمی را در عملکرد پیش نویس زندگی ایفا می کنند؟ پاسخ این است که کودکان می آموزند چگونه از احساسهای تخریبی به عنوان وسیله ای برای برآوردن نیازهای خود در خانواده بهره گیرند.
همان گونه که می دانیم احساسهای تخریبی در کودکی آموخته و تشویق می گردند. هر خانواده ای دارای دامنه محدودیتهای احساسهای مجاز و قابل بیان می باشد و دامنه وسیعتری از احساسهایی که منع و سرکوب می شوند دارد.
گاهی اوقات برحسب اینکه کودک پسر یا دختر باشد احساسهای مجاز و قابل بیان با یکدیگر متفاوت هستند. اغلب، پسربچه ها یاد می گیرند که اشکالی ندارد که عصبانی و پرخاشگر باشند ولی نباید ترسوو گریان باشند. در حالی که دختر بچه ها ممکن است یاد بگیرند که باید نسبت به فشارها با گریه کردن و یا خندیدن واکنش نشان دهند حتی اگر دوست داشته باشند خشم نشان دهند.
حال چه خواهد شد اگر که کودک بدون توجه به یادگیریهای خود یکی از احساسهای منع شده و غیر مجاز را بیان کند؟ تصور کنید که به عنوان مثال پسر بچه ای بترسد و ترس خود را نشان دهد، شاید کسی او را دنبال کرده و ترسانده باشد. او با شتاب به طرف مادر خود می دود. در حالی که از ترس می لرزد و از مادر حمایت و پناه می خواهد. مادر زیر چشمی به او نگاه می کند و می گوید: «خوب حالا وقتشه که پسر شجاع باشی! برو و روی پاهای خودت بایست.» و سپس به کارهای خانه می پردازد.
کودک در ذهن خود حک می کند: «اگر من بترسم و ترس خود را نشان دهم، آنچه را که می خواهم در اینجا پیدا نمی کنم. من نوازش و حمایت می خواستم و در عوض نادیده گرفته شدم.»
این پسر بچه با «پروفسور کوچولوی» زیرک خود راههایی را برای رسیدن به نتایجی که می خواهد جستجو می کند. او امکان دارد دامنه وسیعی از احساسها را در روزهای مختلف به عنوان واکنش به موقعیت های فشارزا بیازماید. او اندوه و غم و غصه، شادمانی و شعف، تهاجم و پرخاشگری، گیجی و سردرگمی، بهت زدگی و بسیاری از احساسهای دیگر را تجربه می کند.
تصور کنید که او در می یابد که با پرخاشگری می تواند چیزهایی را که می خواهد از مادرش بگیرد. حال اگر پسر همسایه او را دنبال کند، او خواهد جنگید و شکست خواهد خورد، زیرا پسر همسایه خیلی از او بزرگتر است. اگرچه بدنش زخمی و کبود است ولی حداقل تایید مادر را خواهد گرفت: «خیلی خوب، مرد که گریه نمی کند!»
او احساسی را پیدا کرده است که به وسیله آن می تواند به مهمترین خواسته اش یعنی گرفتن تائید والدین برسد. برای بدست آوردن نوازشهایی که می خواهد، لازم است که خشم و تهاجم نشان دهد. یقینا، این نوازشها به بهای آزارهای سخت خودش تمام می شود. روند این حوادث احتمالا همانطور که این پسر بچه بزرگ می شود بارها و بارها تکرار می شود و با هر بار تکرار، او به تدریج به نتایج بیشتری در مورد احساسها و پیامدهای آنها می رسد. «به جز حالات تهاجمی، هیچ نوع احساس دیگری در اینجا کاربرد ندارد. در واقع، اگر من هر نوع احساس دیگری را نشان دهم، والدین من حمایت خود را از من دریغ می کنند و این برای من خیلی خطرناک است. بنابراین، بهترین کار این است که حتی به خود اجازه ندهم هیچ نوع احساس دیگری به جز تهاجم را تجربه کنم.»
حال، هر بار که احساس ترس و اندوه به سراغش می آید، او این احساسها را حتی از خودش پنهان می کند. در عوض، او مستقیما به سمت خشمگین شدن و حالات تهاجمی پیش می رود.
منبع: (تحلیل رفتار متقابل، یان استورات/ون جونز)
ادامه ی مقالات تحلیل رفتار متقابل را دنبال کنید…
دیدگاهتان را بنویسید