تفکر درباره عملکرد برنامه ریزی، بودجه، مربی و انگیزه
مک نالی کم کم به این فکر می افتاد که آیا تابه حال هیچ تغییری فرصتی برای پذیرفته شدن و تلفیق داشته است، چه برسد به اینکه بخواهد در آنجا تداوم داشته باشد؟ مک نالی هنوز به جایی نرسیده به دفترچه ی دوم رسیده بود و تمام مدت امیدوار بود که شرکتی دیگر، اگر این شرکت نه، بتواند از یافته هایش استفاده کند و سود ببرد. او آنچه را در مورد چهار مظنون قبلی نوشته بود، که با برنامه ریزی شروع می شد، مرور کرد.
برنامه ریزی
برنامه ریزی دوست تغییر محسوب نمی شد: او هرگز به جزئیات توجه نکرده بود. او بر تصویر بزرگ تمرکز می کرد. اما این جزئیات است که نگرانی های اجرایی افراد را برطرف می کند. همان طور که آنها درگیر تلفیق تغییر می شدند، افراد حیرت می کردند که هیچ کس به تغییر هرگز از زاویه ی دید آنها نگاه نکرده است. • او هرگز برای پیروزی های زودهنگام و فوری برنامه ریزی نکرده بود. در نتیجه مشکل بود که پیشرفتهای اجرایی زودهنگام و سریع نشان داده شود. با عدم وجود موفقیت های زودهنگام و کوچک در ابتدا، کسانی که تردید داشتند، از آن عدم موفقیت ها و نتایج ناچیز اولیه به عنوان عذری برای مقاومت در برابر تغییر استفاده می کردند. . به عنوان راهی برای پیشبرد برنامه و به دست آوردن پذیرش آنها، او هرگز کسانی را که از آنها خواسته می شد تغییر کنند، در روند برنامه ریزی سهیم نکرده بود.
بودجه واقعا مشکوک و شک برانگیز بود. بسیاری از همکارانش معتقد بودند که او تغییر را به قتل رسانده است: او تقریبا هیچ هزینه ای را صرف ایجاد زیربنای اقتصادی که ممکن بود تغییر را حمایت
کند، نمی کرد. قدرت و نفوذ بسیار زیادی روی دیگر بازیکنان
گروه مدیریت داشت که لازم بود به موفقیت تغییر کمک کنند.او عاقبت – تحت فشار بسیار زیاد حمایت مالی چند درخواست کوچک را پذیرفته بود. آنها چندان حائز اهمیت و مهم نبودند، اما باعث می شدند برای مدتی از فشارها بر روی او کاسته شود. به عنوان مثال، برنامه ریزی از بودجه درخواست چند مشاور کرده بود. آنها چند روزی را در اتاق جنگ با هم گذرانده و اسناد و اوراقی را ایجاد و تصویب کرده بودند. اما آنها با کسانی مشورت نکرده بودند که درک و نظر واقع بینانه ای در مورد آنچه برای پذیرش و تلفیق کامل تغییر در شرکت لازم بود، داشتند. و البته بودجه مبلغ اندکی را برای تعلیم و آموزش افراد در نظر گرفته بود، چون می دانست اگر تغییر بدون هیچ تعلیم و آموزشی برای حمایت تلاش هایش آزموده می شد، احمقانه و مضحک به نظر می رسید.
مربی
مربی هم به سقوط و مرگ تغییر کمک کرده بود: او از سر اکراه و نه به طور چندان جدی برای تعلیم
کسانی که قرار بود تغییر کنند، تلاش کرده بود. اما آن تعلیم بنا به دلایلی شانسی برای موفقیت نداشت: ‘ روند کاری و فناوری هرگز هدایت نمیشد. بنابراین نقایص و معایب آن هرگز قبل از تعلیم
برطرف نمی شد. . او به دلیل ظاهر شلخته و نامرتبش، و عدم برخورداری مهارت های کامل و بی نقص، اعتبار کمی در مقابل کسانی داشت که مسؤول پیشرفت آنها بود.
انگیزه
انگیزه حداقل معاون جرم بود. او سعی کرده بود به تغییر کمک کند، اما رابطه اش
با فرهنگ و مدیریت اجرا تأثیرگذار نبود. بنابراین بودجه بیشتر عقاید او را برای حمایت تغییر نادیده گرفته بود.
سری مقالات چه کسی تغییر را کشت را دنبال کنید
دیدگاهتان را بنویسید