چه کسی تغییر را کشت: مضنون اول فرهنگ
مظنون شماره یک فرهنگ بود و مک نالی او را در همان اتاقی که تغییر مرده بود ملاقات کرد
مک نالی پرسید: دیروز صبح کجا بودید؟
فرهنگ جواب داد: همینجا. من اغلب اوقات همین اطراف هستم.
مک نالی پرسید: رابطه تان با تغییر چطور است؟
فرهنگ جواب داد: نقش تغییر طوری تعریف شده است که تاثیر بالایی داشته باشد. او معمولا با من مشورت می کند.
مک نالی پرسید: آخرین بار تغییر در چه رابطه ای از شما مشورت گرفت؟
فرهنگ شروع کرد به بلند تر صحبت کردن: درباره ی ارزش ها و معیارها. تغییر میخواست از ارزش های سازمانی مان استفاده کند تا از آن همچون اهرمی برای دستیابی به آنچه میخواست استفاده کند. من سعی کردم به او بیاموزم که اگر اعمال با معیارها و ارزش ها هماهنگ و در یک راستا باشند ، شانس بهتری وجود خواهد داشت.
اول اینکه آن اعمال کارآمد و موثر باشند. به درستی منابع مان را تخصیص بدهیم و هزینه ها را کنترل کنیم
دوم اینکه تمرکز و توجه به مشتری است. ما مشتریان بسیاری داریم و باید به هر کدام از آنها بهترین خدمات را ارائه کنیم
سوم کار گروهی زیاد است . ما با کار گروهی می توانیم به موفقیت های بیشتری دست پیدا کنیم . ما باور داریم که هیچ کس به اندازه ی همه ی ما باهوش نیست!
چهارم درک و تفاهم است. هسته ی اصلی درک و تفاهم گوش دادن است. هر کس برای هر موقعیت یا فرصتی ایده و نظری دارد.با گوش دادن به تمام نظرات با تصمیمات بهترین خواهیم گرفت.
مک نالی گفت: ارزش هایی که شما صحبتش را میکنید بسیار واضح است اما مطمئن هستم بین آن ارزش ها و آنچه واقعا اینجا اتفاق می افتد شکاف بزرگی وجود دارد.
فرهنگ جواب داد:کار من مطرح کردن کارهای اصلی و نشان دادن جهت است. من نظارت نمی کنم که آیا افراد یا گروه ها به ارزش هایمان عمل می کنند یا نه.
مک نالی آنقد تجربه داشت که بداند همیشه تفاوت فاحشی بین ارزش ها و اعمال روزانه ی افراد وجود دارد به همین خاطر خیلی کنجکاو بود که بداند رابطه ی فرهنگ با مسئولیت چطور است.
مک نالی از فرهنگ تشکر کرد و به نفر بعدی لیستش نگاه کرد: تعهد.
منبع: چه کسی تغییر را کشت ؟ (دکتر کن بلانچارد)
سری مقالات چه کسی تغییر را کشت را دنبال کنید
دیدگاهتان را بنویسید