چه کسی تغییر را کشت : تفکر درباره عملکرد فوریت و دیدگاه
همان طور که مک نالی به تنهایی منتظر رسیدن ناهارش بود، درباره ی آنچه از فوریت و دیدگاه شنیده و نشنیده بود، اندیشید. دفتر یادداشتش دیگر جا نداشت، بنابراین شروع به استفاده از پشت صفحه ها برای نوشتن یافته هایش کرد.
فوریت
فوریت احتمالا به دلیل رفتارها و اعمال متناقضش مظنون به شمار می رفت:
او سعی کرده بود افراد را وادارد که تغییر را بپذیرند، اما هرگز آنها را متقاعد نکرده بود که انتخاب وضع موجود دیگر ممکن و میسر نیست.
او فراموش کرده بود زمانی را با کسانی که از وضع موجود ناراحت و در رنج بودند، صرف کند.
او از دیگران نپرسیده بود که چرا تصور می کنند شرکت به تغییر احتیاج دارد. موقعیت برای تغییر همیشه در صورتی جذاب تر و قانع کننده تر می شد که افرادی که از آنها خواسته می شد تغییر را بپذیرد، با حقایق روبه رو شوند و از آنها دعوت شود که افکار و عقایدشان را مطرح کنند.
دیدگاه
دیدگاه به طور قطع در قتل تغییر مظنون به شمار می رفت:
او حتی نمی توانست شرکت را به خوبی و روشنی ببیند.
او پند و اندرز تعهد را نادیده گرفته بود. دیدگاهی که بدون مشارکت افراد خط مقدم و کارمندان پایه گذاری شده باشد برای آنان هیچ معنا و مفهومی ندارد. هر چه دیدگاه بیشتر بتواند افراد را در تجسم آینده مشارکت دهد، احتمال بیشتری برای اینکه آنها بخواهند سهمی در آینده شرکت داشته باشند وجود خواهد داشت.او نتوانسته بود پذیرش دیدگاه را تضمین کند.
بیشتر مدیرانی که برای شروع تغییری جدید آن را معرفی می کنند می گویند “این کاری است که ما می خواهیم انجام دهیم!”، انتظارات نامشخص و مبهمی را تعیین می کنند
“اوضاع را بهتر خواهیم کرد!” و افراد را به دوره های آموزشی می فرستند و پیش از موقع پیروزی شان را جشن می گیرند. آنها فراموش می کنند تصویری الهام بخش و امیدوار کننده از شرکت را پس از ایجاد تغییر ترسیم کنند که همه ی افراد در آن سهیم هستند.
منبع: چه کسی تغییر را کشت ؟ (دکتر کن بلانچارد)
سری مقالات چه کسی تغییر را کشت را دنبال کنید
دیدگاهتان را بنویسید