در ادامه ی مقاله ی مثل یک بیلیونر فکر کنید مطلب زیر را دنبال کنید.
پدرم اعتقاد داشت که باید «ملک یا زمین دیگری» به املاک خود اضافه کند. او در بروکلین اولین کسی بود که پارکینگ را به خانه ها اضافه کرد. پدرم همچنین می توانست مجلس گرم کن بسیار خوبی باشد؛ چون، صفحه اول روزنامه های بروکلین را به فعالیتهای خود اختصاص داده بود. او مرتب آگهی های تبلیغاتی میداد و برای هر تجارت جدیدش افتتاحیه ی بزرگی برپا می کرد. هنر او در ترقی کردن و جنجال راه انداختن به من هم سرایت کرد، اما ما هرگز درباره ی آن حرف نمی زدیم و تا امروز نیز فکر نمی کنم این هنر نقشی در موفقیت پدرم با من داشته است. ما موفق شدیم.
زیرا یاد گرفتیم چگونه بهترین ساختمانها را در بهترین منطقه و بهترین موقعیت بنا کنیم. پدرم به من نشان داد که چطور برای اجرای نقشه ی مطابق با بودجه و زمانبندی با سیاستمداران و اتحادیه های ذی ربط بجنگم. بعدها وقتی یک ساختمان بنا میشد و موفقیت بزرگ دیگری به دنبال داشت، همه می گفتند: «دونالد، پسر، عجب پیشرفتی؟ عجب شانسی!» در حالی که بخت و اقبال هیچ نقشی در این موفقیت نداشت. پدرم همیشه به من اعتماد داشت. او پنجاه سال تجارت کرد، اما هرگز اجازه نداده بود کسی در شرکت به جای او چکهایش را امضا کند تا این که من وارد کار شدم.
بی هیچ شکی، او به توانایی من اعتماد داشت. اعتماد او نیز موجب تقویت اعتماد به نفس غیر متزلزل من شد. اوایل دهه ی نود که بازار ملک و املاک سقوط کرد، من در بدترین وضعیت قرار داشتم و میلیاردها دلار مقروض بودم. از سوی دیگر، همسر سابقم ایوانا، وکلایش و نیز صدها بانک آماده بودند تا از من شکایت کنند و حسابی حالم را جا بیاورند، پدرم به من می گفت که هیچ شکی ندارد اوضاع رو به راه خواهد شد. او مدام می گفت: «تو پادشاهی.»پدرم هرگز نمی خواست در محله ی مانهاتان ساختمان سازی کند. او فکر می کرد آنجا محلهی خیلی گرانی است. او می گفت: «اگر می توانم یک متر مربع زمین را در بروکلین ده دلار بخرم، چرا باید در مانهاتان هزاران دلار بابتش پول بدهم؟» این یک فلسفه ی متفاوت بود.
منبع: مثل یک بیلیونر فکر کنید (دونالد ترامپ)
ادامه ی سری مقالات مثل یک بیلیونر فکر کنید را دنبال کنید.
دیدگاهتان را بنویسید