خاطرات تقویت کننده احساس های تخریبی
وقتی که شخص در پیش نویس خود بسر می برد، انبوهی از خاطرات گذشته را به یاد می آورد که باورهای پیش نویس او را تقویت می کنند. با هریک از این وقایع به خاطر آمده، شخص احساسها و باورهای پیش نویس خود را به چرخه در می آورد، با انجام این کار او نمودها تخریب را آشکار می سازد، یا به صورت تجربه احساسهای تخریبی و یا با نشان دادن هر نوع رفتار آشکار و غیر آشکاری که مشخص کننده روند تخریب در او باشد. همچنانکه واقعه خاصی به یاد آورده می شود، احساسهای تخریبی و یا سایر نمودهای تخریب همراه با آن به خاطر می آید.
“به عبارت دیگر، هر خاطره تقویت کننده با یک تمبر همراه است.”
وقایع به خاطر آمده ممکن است واکنش های افراد دیگر نسبت به نمودهای تخریب شخص باشد، همچنانکه نامزدهای پی در پی دیوید او را در واکنش به رفتارهای تهاجمی اش ترک کردند. اینها ممکن است واکنشهایی باشند که شخص در درون خود آنها را نشان می دهد تا باورهای پیش نویس خود را تائید کند، حتی اگر در وضعیت واقعی این واکنشها خنثی و یا بر خلاف این باورها باشند. به عنوان مثال اگر خانمی دیوید را به یک میهمانی دعوت کند، دیوید در درون با خود چنین میگوید:
«او واقعا دوست ندارد مرا دعوت کند فقط برای خوشحال کردن من این حرف را زد» پس از پرداختن به چنین تعبیری، ممکن است نسبت به این «طرد شدگی» احساس خشم کند. بنابراین، او مهر تائید دیگری بر باورهای پیش نویس خود می زند و خاطره تقویت کننده جدیدی را به همراه تمبرهای داد و ستد شده مربوط به آن، حفظ می کند.
وقایعی وجود دارند که حتی «پروفسور کوچولوی» درون شخصی که خیلی هم باهوش نیست، آنها را با باورهای پیش نویس هماهنگ نمی یابد. ولی در این مورد، شخص ممکن است راه دیگری را در پیش گیرد. یعنی به طور انتخابی چنین وقایعی را فراموش کند (فراموشی انتخابی).
به عنوان مثال مواردی بوده است که یکی از نامزدهای دیوید خیلی روشن و صریح به او گفته است که چقدر برایش ارزش قائل است و چقدر دوست دارد که در کنار او بماند، ولی هرگاه دیوید در پیش نویس خود بسر میبرد، چنین خاطراتی را از ذهن خود محو می کند.
همچنان که دیده ایم افراد ممکن است به خلق تخیلاتی بپردازند که با باورهای پیش نویسی آنها هماهنگ و همسو می باشد. خاطرات حاصله از همین تخیلات درست همانند خاطرات وقایع حقیقی عمل می کنند. هر بار که دیوید تصاویر ذهنی برای خود می آفریند که دیگران چگونه پشت سر او حرف می زنند و ایرادها و اشکلات او را به زبان می آورند، او خاطره تقویت کننده دیگری را به خزانه خاطراتش می افزاید.
در اینجا باز هم می بینیم که روند تخریب چگونه خود به خود تقویت می شود. خاطرات تقویت کننده به عنوان پسخوراند باورهای پیش نویس عمل می کنند.
هربار که یک خاطره تقویت کننده به یاد آورده می شود، شخص نیز یک باور پیش نویسی را بازنوازی می کند که این باور پیش نویسی خود به وسیله خاطرات تقویت کننده حمایت می شود. همچنان که باورهای پیش نویسی بازنواخته می شوند، احساسهای سرکوب شده زیر این باورها برانگیخته می شوند و روند چرخشی درون روانی یک بار دیگر به جریان می افتد.
همانطور که این روند اتفاق می افتد شخص درگیر نمودهای تخریب می شود که ممکن است شامل رفتارهای قابل مشاهده، تجربیات درونی شخص، تخیلات و یا ترکیبی از این سه باشد. در عوض، پیامد نمودهای تخریب، شخص را قادر می سازد که به دستیابی و جمع آوری بیشتر خاطرات تقویت کننده به همراه تمبرهای عاطفی بپردازد.
منبع: (تحلیل رفتار متقابل، یان استورات/ون جونز)
ادامه ی مقالات تحلیل رفتار متقابل را دنبال کنید…
دیدگاهتان را بنویسید