استانداردها در تصمیم گیری مدیران
به منظور ایجاد افزایش اعتماد به نفس کارمندان، از سایر استانداردها می توان بعنوان امتیازی برای رفع فشارهای وارد بر مدیر استفاده کرد. اگر این معیارها به درستی به کار گرفته شوند، هر گونه نظریه های شخصی را از تصمیم های دشوار مدیران بر می دارند.
با بررسی عینی آنچه مدیران باید بعنوان سطح حداقل یک کارمند انتظار داشته باشند، یک خط مشی کلی بوجود می آید که به مرور پایه و اساس یک تصمیم گیری کاری می شود.
بعنوان نمونه، فرض کنید شما مدیر یک شرکت هستید. شرکت شما یک استاندارد حداقلی تعیین کرده است که بر مبنای آن فیش حقوق هر حسابدار نباید کمتر از ۲۰۰۰ساعت در هر سال یا ۴۵۰ ساعت در هر ۳ ماه را نشان دهد. هرگاه شما درست این استاندارد را شناختید، می توانید بدون هیچ گونه اظهار نظر شخصی در مورد یک کارمند نظر دهید.
کارمندی که نتواند نسبت به این استانداردها شناخت پیدا کند، نمی تواند به پیشرفت خود ادامه دهد. اگر شما تصمیم بگیرید که قرارداد خود را با یک نفر فسخ کنید، دلیل این فسخ قرارداد بی شک نحوه ی کار اوست.
یک مدیر باید بداند که چه وقت وظیفه اش را تنها برای ادامه ی کار انجام داده است. سال هاست که استانداردها باعث شده ، من بتوانم تعادل کار مدیریتی خود را حفظ کنم.
سال ها پیش مردی که من مدیرش بودم، نمی توانست خود را به حداقل استانداردهای کاری شرکت برساند. بعد از چندین جلسه مشاوره و تلاش برای آموزش دوباره ی او، به نتیجه ای نرسیدم. پس با فسخ قرارداد کاری، وظیفه ی خود را بعنوان یک مدیر انجام دادم. در پایان آخرین جلسه او به من گفت: “استیو، من هرگز تو و شرکت را فراموش نخواهم کرد. تو برای موفقیت من سعی کردی ولی نمی دانم چرا نتوانستم موفق شوم.”
این کارمند بعد از ظهر همان روز در اثر حمله ی قلبی فوت کرد. وقتی این خبر را شنیدم از فکر اینکه کار من باعث مرگ او شده است، مریض شدم. اما بالاخره فهمیدم که مرگ دست خداست نه من. فقط می توانستم با این حقیقت که در گذشته نهایت سعی ام را برای نگه داشتن او در این شرکت و ادامه ی کارش انجام داده ام، خود را تسلی دهم.
کم کم فهمیدم که یک جراح وقتی نهایت سعی خود را برای معالجه ی یک بیمار می کند، اما او می میرد، چه احساسی دارد. تنها دلداری که می تواند به خود بدهد این می باشد که نهایت سعی خود را انجام داده است.
قوانین شرکت به من امکان می داد که به همسر بیوه ی این مرد رسیدگی کرده و در تشییع جنازه ی او مثل نزدیکان، لباس سیاه بپوشم، زیرا هرچه می توانستم انجام داده و من به طور کامل انجام وظیفه ام را در قبال او ایفا کرده بودم.
پیمان
ما باید استاندارها را پیمانی بین شرکت و کارمندان بدانیم. توافق و قرارهای بسیاری برای کارمندان وجود دارد، اما قراداد مانند گذشته به معنای موافقت نامه ای است که بر پایه ی تفاهم، وفاداری خوب و تعهد دو جانبه است که امروزه ما این توافق نامه ها را یک پیمان می نامیم.
پیمان به مراتب بهتر از چیزی است که ما آن را قرارداد می دانیم. در این پیمان ها شرکت ضمانت می کند که کارمند طبق توافق با استانداردهای موجود، از یک محیط کاری خوب و فرصت های شغلی موجود در آن لذت ببرد. در عوض این کارمند هم استانداردهای موجود را حفظ می کند تا از سودی که این استانداردها به دنبال دارند، بهره مند شود.
(منبع: ۱۳ اشتباه مهلک مدیران، رابرت مارویل)
ادامه ی مقالات راهکارهای مدیریتی را دنبال کنید…
دیدگاهتان را بنویسید