افراد بسياری را ميشناسم كه دچار روزمرگی میشوند، علت اين است كه يا هدفی ندارند يا اهدافشان كوچك و ثابت است. در ادامه با مثالی اين موضوع را بهتر توضيح میدهم:
كارمنداني هستند كه روزانه در ساعات كاری مشخص به شركت مراجعه میكنند و در ساعت خاصی هم، از شركت خارج میشوند و البته كه در طول روز هم بدون هيچگونه كار جانبی كاری را كه بايد انجام دهند منظم و به درستی انجام میدهند، اما هدفی برای آينده ندارند، مثلاً اگر اين شخص در شركت، مسئوليت پشتيبانی مشتريان را برعهده دارد، فقط به تلفنها يا تيكتها به طور منظم پاسخ میدهد و كار خود را صحيح انجام میدهد و كار ديگری نمیكند و در حضور و غياب خود نيز دقيق است، اين قبيل اشخاص هيچ مشكلی برای سازمان در كوتاه مدت ايجاد نمیكنند، اما گامی هم برای پيشرفت خودشان و سازمان بر نمیدارند.
معمولاً اين قبيل افراد كه دچار روزمرگی میشوند، تصور میكنند كه نمیتوانند پيشرفت كنند و دلايل مختلفي هم میآورند، مثلاً میگويند كه جايگاه شغلی من جای پيشرفت ندارد يا … ، اين افراد معمولاً به كارهای روزانه به شدت مشغول میشوند و در اوقات بيكاری درگير شبكههای اجتماعی، صحبت كردن در مورد مشكلات روز جامعه و … هستند و تلاشی برای پيشرفت خود و سازمان نمیكنند، براي رهايی از اين روزمرگی يكي از راهها نوشتن يك هدف بزرگ، ۳ هدف متوسط و ۵ هدف كوچك میتواند باشد كه کمک کننده است. حتي اين فرمول را میتوانيد بر حسب نياز و با بررسی خودتان تغيير دهيد.
فرمول كلي موفقيت: انتخاب + اقدام + تكرار + زمان = موفقيت ، است، اما اگر انتخابهای شما روزانه يكسان باشند و اقدام هم بكنيد و اينكار را هر روز تكرار كنيد، در طول زمان به موفقيتی میرسيد كه هميشه میرسيديد، بايد بياموزيد و بر حسب آموختههای خود انتخابهای جديدی داشته باشيد و براي اجرای انتخابهايتان اقدام كنيد و با تداوم دست از تلاش برنداريد تا در طول زمان بتوانيد به نتايج فوق العادهای برسيد.
دقيقا همينطوره ، هدفمند بودن خيلي مهمه.
به نظرم تلاش براي پيشرفت خود و سازمان تاثيرگذاري دو طرفه داره ، يعني اگه ما پيشرفت كنيم ، سازمان پيشرفت ميكنه و برعكس وقتي سازمان پيشرفت كنه ، ماهم پيشرفت ميكنيم ، پس همين ميتونه خيلي بهمون كمك كنه كه به فكر خودمون ، همكارا و دركل ،به فكر سازمان باشيم ????