چگونه بدانیم که در مهمانی ها چه حرفهایی را نباید بزنیم
در زمانهای قدیم دزدانی که پلیس در تعقیب آنها بودند به کلیسا پناه می بردند زیرا میدانستند که پلیس برای دستگیر کردن آنها وارد کلیسا نمی شود.
وقتی گله گرگها دنبال یک خرگوش می کنند، خرگوش در حال فرار سعی می کند خودش را به سوراخی در یک تنه درخت برساند، در آن پنهان شود و مطمئن باشد که دست گرگها به او نمی رسد.
در جنگل انسانی هم کله گنده ها جایی برای پناه بردن دارند. دوستی به نام کریستین دارم که همه ساله مرا به مهمانی کریسمس به شرکتش دعوت می کند. غروب آن روز وقتی کریستین برنامه ضیافت را ترک می کرد، به من گفت که می تواند مرا به منزلم برساند. در حالی که مجلس را ترک می کردیم یکی از کارکنان کریستین به او نزدیک شد و گفت اگر نیمی از این مخارج را صرف دایر کردن مرکز مراقبت از فرزندان کارکنان می کرد، هفت مادر می توانستند فرزندانشان را در آنجا بگذارند.
کریستین دست آن زن را گرفت و گفت: «بله، درست است. اگر موافقی در یک ساعت رسمی کاری در این خصوص صحبت کنیم.» وقتی به نزدیکی خانه من رسیدیم، کریستین گفت: «نمی دانی چقدر از اینکه امشب به آخر رسید خوشحالم.»
پرسیدم: «کریستین، تو از برنامه لذت نبردی؟» «چرا بردم. اما آدم نمی داند چه اتفاقاتی بروز می کنند. برای مثال به آنچه جین خاطرنشان کرد توجه کن.» بعد توضیح داد که گروه مدیران شرکت تاکنون جلسات مفصلی برای ایجاد این مهد کودک دایر کرده است. من از کریستین پرسیدم: «چرا موضوع را به جین اطلاع ندادی؟»
«زمان مناسبی برای این کار نبود.» کریستین مانند برندگان بزرگ در مهمانی رفتار کرده بود. این جا مکانی برای رویارویی و بحث و جدل نبود.
مهمانی برای خوش گذراندن است
در جنگل انسانی مکانهایی وجود دارد که حتی تیز چنگال ترین پلنگان به آن حمله نمی کنند. اولین اینها مهمانیهاست.
مهمانی برای خوش بودن است نه برای رویارویی و مواجهه. بازیگران بزرگ حتی وقتی کنار میز شام نزدیک بزرگترین دشمنان خود می ایستند، با آنها وارد بگومگو نمی شوند. این کار را به وقت دیگری موکول می کنند.
سری مقالات چطور با هر شخصی صحبت کنیم را دنبال کنید.
دیدگاهتان را بنویسید