تحلیل کنشی حالات نفسانی
الگوی ساختاری به ما نشان میدهد که در هر یک از حالات نفسانی چه عناصری وجود دارد، در حالی که الگوی مدل کنشی، حالات نفسانی را تقسیم بندی می کند و به ما نشان میدهد که از هر یک چگونه استفاده میکنیم.
همین نظر را با زبان علمی تر به این شکل می توان بیان کرد: الگوی ساختاری حالات نفسانی با محتوای حالات نفسانی سر و کار دارد، در حالی که الگوی کنشی، با فرآیند حالات نفسانی مربوط است.
ساختار = چه چیز = محتوا
کنش = چگونه = فرآیند
درک الگوی کنشی احتمالا در ابتدای شناخت، خیلی آسان تر به نظر می رسد، بنابراین ابتدا آنرا مورد بررسی قرار می دهیم:
- والد مهربان و تغذیه کننده = ( و – م )
- والد کنترل کننده و مستبد = ( و – ک)
- بالغ = (و)
- کودک طبیعی = ( ک – ط )
- کودک مطیع و سازگار = ( ک – م )
«کودک مطیع و سازگار» و «کودک طبیعی»
تصور کنید که من در حالت نفسانی «کودک» خود هستم. من درست بهمان گونه که در دوران کودکی رفتار، فکر و احساس می کردم، رفتار، فکر و احساس می کنم. بسیاری از زمانهایی که من کودک نوپایی بودم خود را با انتظارات و فرامین والدینم یا جانشینان آنها سازگار می کردم. من یاد گرفته بودم برای این که با زندگی کنار بیایم با همسایه ها رفتار مؤدبی داشته باشم حتی اگر آنها را خیلی هم دوست نداشتم.
وقتی که لازم بود بینی خود را پاک کنم به جای آستین از دستمال استفاده می کردم، حتی اگر استفاده از آستین آسان تر بود. در همان اوان زندگی، دریافتم که پدرم مرا زمانی که ساکت هستم بیشتر دوست دارد، در نتیجه هر وقت او حضور داشت اغلب ساکت بودم. مادرم دوست داشت همیشه بخندم و به نظر می رسید دوست ندارد گریه کنم یا عصبانی شوم. بنابراین، هرگاه با او بودم، بیشتر وقتها می خندیدم، حتی اگر بعضی وقتها غمگین بودم و دوست داشتم گریه کنم و با عصبانی بودم و میخواستم بر سرش فریاد بزنم.
اکنون، به عنوان یک بزرگسال، اغلب همین روشهای رفتاری را که در کودکی برای سازگاری با انتظارات والدینم انتخاب کرده بودم، تکرار می کنم. در این حالت، من در بخش «کودک» مطیع و سازگار حالت نفسانی «کودک» خود هستم.
زمانهای دیگری هم در دوران کودکیم بوده که من علیه این قوانین و انتظاراتی که والدینم از من داشتند طغیان می کردم. تا پدرم رویش را بر می گرداند من با بی ادبی برای دختر کوچک همسایه شکلک در می آوردم. و گاهی اوقات که تنها بودم بینی ام را حسابی با آستینم پاک می کردم، فقط به این دلیل که از دستمال دیگر خسته شده بودم. حتی روزهایی بود که آنقدر احساس بدی داشتم از این که باید همیشه در حضور مادرم بخندم، که تمام روز را با او بد اخمی می کردم تا نشانش بدهم که همیشه آن طور نیستم.
زمانی که این گونه رفتار می کردم، مانند این بود که دستورات والدینم را درست برعکس انجام می دادم. به جای سازگاری و تبعیت از انتظارات آنها، تا آنجا که می توانستم برعکس آن عمل می کردم.
در زندگی بزرگسالی، هنوز ممکن است با همین روشها طغیان کنم. اغلب اوقات ممکن است از اینکه رفتارهای طغیانگرانه دارم آگاه نباشم. وقتی که رئیسم کار مشکلی به من واگذار می کند، شاید متوجه شوم برای این که آن کار را به موقع تحویل دهم زمان کافی ندارم. در واقع من هم به اندازه همه وقت دارم، یعنی ۲۴ ساعت در روز. این که به رئیسم بگویم وقت نکردم کار را تمام کنم، رضایت مبهمی را در من ایجاد می کند که میگوید «حالا نشانت میدهم.» وقتی که چهار ساله بودم ممکن بود همین احساس رضایت طغیانگرانه را داشته باشم وقتی که به مادرم نشان می دادم نمی تواند وادارم کند آخرین سیب زمینی توی بشقابم را بخورم.
وقتی که درگیر این نوع طغیانگریها میشوم، بهرحال هنوز نسبت به قوانین و احکام دوران کودکی پاسخ می دهم، بنابراین هنوز در حالت نفسانی «کودک مطیع و سازگار» هستم.
بعضی از نویسندگان قدیمی نظریه تحلیل رفتار متقابل، طغیانگری را در بخش جداگانه ای از حالات نفسانی توصیف کردند و آن را «کودک طغیانگر» نامیدند. هنوز هم ممکن است در بعضی از کتب جدید این تقسیم بندی را ببینید. ولی در این کتاب ما از کاربرد معمول و فعلی تحلیل رفتار متقابل، که طغیانگری را به عنوان بخشی از رفتارهای «کودک سازگار و مطیع» می داند، پیروی می کنیم.
زمانهایی نیز در دوران کودکیم بود که مستقل از فشارهای «والدی» رفتار می کردم. در این زمانها نه خود را با انتظارات والدینم سازگار می کردم و نه علیه آنها طغیان می کردم، بلکه به سادگی همان طور که دوست داشتم رفتار می کردم. زمانی که جوجه خانگی من مرد، گریه کردم زیرا ناراحت بودم. وقتی که خواهر کوچکم مرا هول داد، عصبانی شدم و او را به عقب هول دادم. من از ساعات بسیاری که صرف خواندن داستانها و کنار هم قرار دادن تکه های مجزای یک تصویر می کردم لذت خودم این کارها را انجام میدادم. می بردم، نه به این خاطر که والدینم را خشنود سازم بلکه صرفا به خاطر خودم این کارها را انجام می دادم.
وقتی که به عنوان یک فرد بزرگسال در حالت نفسانی «کودک» خود هستم ممکن است گاهی اوقات در وضعیت های سانسور نشده کودکی خود قرار گیرم. در این اوقات است که در بخش «کودک طبیعی» حالت نفسانی «کودک» خود قرار دادم. گاهی اوقات لفظ «کودک آزاد» نیز برای توصیف این بخش از حالت نفسانی «کودک» به کار می رود.
از اینروست که الگوی کنشی حالت نفسانی «کودک» به دو بخش «کودک مطیع و سازگار» و «کودک طبیعی» تقسیم می شود.
منبع: (تحلیل رفتار متقابل، یان استورات/ون جونز)
ادامه ی مقالات تحلیل رفتار متقابل را دنبال کنید…
دیدگاهتان را بنویسید