مثالهایی از جابه جایی حالات نفسانی
جین در خیابان پر ترافیکی مشغول رانندگی است. ثانیه به ثانیه او شاهد وضعیت و سرعت سایر وسایل نقلیه ای است که در اطراف او هستند، او با توجه به علائم رانندگی اتومبیل خود را در رابطه با آنچه که در اطرافش در وضعیت این زمانی این مکانی می گذرد، کنترل می کند. جین در حالت نفسانی «بالغ» خود قرار دارد.
در همین زمان، راننده دیگری با سرعت جلوی او می پیچد و راه را بر او می بندد. در آن زمان جین از این که این دو خودرو با یکدیگر تصادف کنند، احساس ترس و وحشت می کند. او نگاه سریعی به آینه عقب می اندازد و می بیند که خیابان در پشت سر او خلوت است و از سرعت خود به آهستگی می کاهد به طوری که از تصادف دو خودرو جلوگیری می کند. در تمام این مدت جین در حالت نفسانی «بالغ» خود باقی مانده است. احساس ترس و وحشت او پاسخ مناسبی به خطرات این زمانی این مکانی بوده است، و این هراس به او کمک کرد تا با سرعت بیشتری واکنش نشان دهد و از برخورد خودروها جلوگیری به عمل آورد.
حال با دیگر رانندگانی که پهنای جاده را در پیش دارند و به سرعت از کنار او میگذرند، سری تکان می دهد و لبهای خود را به نشانه اعتراض میگزد. جین به سرنشینان خودرو رو می کند و میگوید «به چنین رانندگانی نباید اجازه رانندگی در این جاده ها داد.» در این لحظه جین به حالت نفسانی «والد» خود تغییر مکان داده است. زمانی که دختر کوچکی بود، اغلب اوقات در کنار پدرش که رانندگی می کرد می نشست و او را در حالی که اعتراض خود را به تخلفات دیگر رانندگان با تکان دادن سر و گزیدن لبها نشان میداد، نگاه می کرد.
چند دقیقه بعد، جین به سوی اداره اش می رود و به ساعتش نگاه می کند و در می یابد که به علت ترافیک سنگین، به جلسه مهمی که با رئیسش داشته دیر می رسد. قلبش فرو می ریزد و برای لحظه ای وحشت زده می شود. اکنون جین به حالت نفسانی «کودک» خود وارد شده است. او خاطرات دوری از دیر رسیدن به مدرسه و ترس از این که معلم او را تنبیه کند، داشته است. احساس هراس او در واکنش به آن خاطرات دور است و نه در پاسخ به آنچه که در وضعیت بزرگسالی او اتفاق می افتد.
در این لحظه جین از این که دوران کودکی خود را بازنوازی می کند، آگاهی هشیارانه ندارد. اگر از او می پرسیدید که آیا این موقعیت چیزی از دوران کودکی تو را به یادت می آورد؟ او ممکن بود صحنه کلاس درس را به بخش خاطرات آگاه خود بیاورد. در غیر این صورت ممکن بود آن خاطرات دردناک را به تمامی مدفون کند، به طوری که به هیچ وجه قادر نباشد آنها را فورا به خاطر آورد. او برای اینکه بتواند این خاطرات عمیق و قدیمی را به بخش آگاه خود بیاورد زمان طولانی تری لازم دارد و حتی شاید نیاز به روان درمانی داشته باشد.
حال که جین احساسها و افکار دوران کودکی خود را مجددا تجربه می کند، او همچنین بعضی از رفتارهایی را که در تمام سالیان گذشته به عنوان یک دختر مدرسه ای داشته است نشان میدهد. قلب او بشدت می زند. دستانش را جلوی دهانش می گیرد و چشمانش از حدقه در می آید. از نزدیک می توانستید ببینید که خیس عرق شده است. بعد از چند دقیقه جین با خود فکر می کند: «صبر کن ببینم، من از چی دارم می ترسم؟ رئیس من یک خانم منطقی است. او می تواند بفهمد چرا من دیر کرده ام. به هر صورت ما می توانیم زمان از دست رفته را با کوتاه کردن وقت استراحت جبران کنیم.» جین به حالت نفسانی «بالغ» خود بر می گردد. سرنشین خودرو، او را در حالت آرامش می بیند و جین دستش را از جلوی دهانش بر می دارد. چهره جین با تبسمی ملیح گشوده میگردد و سپس می خندد. خنده ی او خنده واقعی جین به عنوان یک زن بزرگسال و رشد یافته است و کاملا با خنده های عصبی یک کودک وحشت زده متفاوت است.
* قبل از این که مقالات بعدی را بخوانید، به مثالهایی که از حالات نفسانی «کودک»، «والد» و «بالغ» خود در بیست و چهار ساعت گذشته تهیه کرده اید، برگردید.
منبع: (تحلیل رفتار متقابل، یان استورات/ون جونز)
ادامه ی مقالات تحلیل رفتار متقابل را دنبال کنید…
دیدگاهتان را بنویسید