موانع ذهنی ، تله ی سیم خاردار برقی
یکی از دوستان من به نام “ویلی”، دور و اطراف مزرعه اش را روزی به من نشان داد. وقتی قدم می زدیم، از تپه ای بالا رفتیم تا به یک سیم خاردار برقی رسیدیم که دور یک زمین ۱۰ تا ۱۲ مایلی کشیده شده بود. ویلی به اطراف نگاه کرد، سپس یکی از دستانش را روی سیم گذاشت تا خود را نگه دارد و سپس از روی آن پرید.
وقتی دیدم برق او را نگرفت، من نیز از روی سیم پریدم. سپس پرسیدم: چرا قبل از پریدن روی سیم خاردار برقی به این طرف و آن طرف نگاه کردی؟ و اینکه یک سیم خاردار برقی اگر روشن نباشد به چه دردی می خورد؟
ویلی لبخند زد و گفت: “داشتم نگاه می کردم نکند هیچ گله ی گاوی مرا دیده باشد. نمی خواهم گاوها این حرکت من را در ذهن داشته باشند. همین که گاوها بدانند که برق آنها را خواهد گرفت؛ با نزدیک شدن به سیم، متوقف خواهند شد.”
بسیاری از ما با کارمندان خود مثل گله ی گاو رفتار می کنیم. بنابراین آنها نیز مثل گاوها عکس العمل نشان می دهند. آنها به خیال اینکه محدودیت های قدیمی هنوز وجود دارند، سعی نمی کنند پیشتر و جلوتر بروند.
چه سیم های خاردار بی اثری شما را احاطه کرده اند؟ چگونه این محدودیت ها جلوی شما را گرفته اند؟ موقعیت ها و شرایطی که روزگاری در مراکز فروش وجود داشته است، این محدودیت ها را اعمال کرده اند. موانع و حصارهای دیگر را مدیران پیش از شما، به وجود آورده اند.
هرگونه محدودیتی که کارمندان، روزگاری بعنوان یک قانون جدی به آن احترام می گذاشتند، اگرچه دیگر وجود ندارند، اما باز هم جلوی حرکت آنها را می گیرند.
من اکنون سخن “توماس هاکسلی” را درباره ی تعلیم و تربیت یادآوری می کنم: “بزرگ ترین نتیجه ی هر تعلیم و تربیتی ارتقاء توانایی افراد، برای انجام کارهایی است که در هنگام لزوم باید انجام شود، حال چه این کارها مورد علاقه ی شما باشد و چه نباشد.”
البته شکستن عادت ها، از بین بردن ترس افراد و ضعف های گروهی بعنوان یک حفاظ برقی کار زیادی می برد، اما یک مدیر آگاه کاری انجام می دهد که باید صورت گیرد. حال چه بخواهد و چه نخواهد، همیشه سعی می کند قابلیت های افراد را بالا ببرد.
(منبع: ۱۳ اشتباه مهلک مدیران، رابرت مارویل)
ادامه ی مقالات راهکارهای مدیریتی را دنبال کنید…
دیدگاهتان را بنویسید