بهانه بی بهانه : آرامش ذهنی و نظم فردی
“مردم برای این که وضعیت خود را بهتر کنند نگران هستند. اما حاضر نیستند خودشان را تغییر بدهند. به همین دلیل گرفتار باقی می مانند. کسی که حاضر است به خودش سختی بدهد همیشه می تواند چیزی را که آرزویش را دارد به دست بیاورد. این هم در مورد مسائل مادی و هم در مورد مسائل معنوی صحت دارد. حتی کسی که هدفش کسب ثروت باشد باید آماده باشد که قبل از رسیدن به این هدف فداکاری هایی را انجام بدهد و برای اینکه زندگی قوی و متعادلی را برای خود بسازد باید بیشتر از اینها فداکاری کند.” جیمز آلن
اگر واقعا می خواهید همه منابع درونی خود را گسترش بدهید و نیرو های بالقوه خود را به فعل درآورید به انضباط فردی زیادی نیاز دارید. در طول اعصار، در همه دین ها و فلسفه ها والاترین حسن بشر آرامش خیال بوده است. توانایی شما در کسب آرامش خیال معیار واقعی سنجش موفقیت و عامل اصلی تعیین کننده شادی شما است. برای این که از نظر معنوی رشد کنید و به فرد کاملا کارآمدی تبدیل شوید باید همیشه در مورد افکار، احساسات و رفتار خود انضباط فردی و کنترل داشته باشید. کنترل خود و استفاده از همه نیروهای جسمی و ذهنی، لازمه رشد معنوی، آرامش درونی و لذت بردن از زندگی هستند.
موفقیت بیرونی در مقایسه با موفقیت درونی
برای اینکه در «دنیای بیرون» موفق شوید باید خود را موظف کنید که تمرکز داشته باشید، سخت کار کنید، مدام برای رسیدن به اهدف تان اقداماتی انجام بدهید و در حالیکه در زندگی رشد می کنید بهتر و تواناتر شوید. اما لازمه موفقیت در دنیای درون برخورداری از توانایی هایی است که درست مخالف توانایی های لازم برای موفقیت در دنیای بیرون است. برای اینکه به آرامش درونی برسید باید خود را موظف کنید هر چیزی را که می تواند آرامش و رضایت درونی تان را بهم بریزد کنار بگذارید.
در شاخه ای از آموزه های بودائیسم این طور مطرح می شود که دلیل اصلی رنج و ناراحتی بشر، «وابستگی» است. مردم به ایده ها، عقاید و مسائل مادی می چسبند و دیگر مایل نیستند از آنها بگذرند. گاهی اوقات مردم چنان با این عوامل بیرونی مشغله ذهنی پیدا می کنند که روی سلامت جسمی و ذهنی شان اثر می گذارد. و حتی آنها را شبها بیدار نگه میدارد. وقتی وابسته نشدن را تمرین می کنید و خود را از نظر عاطفی از اشیاء و نتایج جدا می کنید احساسات منفی که درگیرشان هستید نیز از بین می روند. مانند جدا کردن یک لامپ از برق.
نیاز به اینکه حق با ما باشد
اکثر مردم در اعماق وجود خود نیاز دارند که همیشه حق با آنها باشد. اما وقتی دیگر به اینکه آیا حق با شما هست یا نیست توجهی نکنید همه احساسات مربوط به این نیاز از بین می روند. دکتر جرالد جامپولسکی، این سوال را مطرح کرده است که: «می خواهید حق با شما باشد یا می خواهید شاد باشید؟» بعضی از مردم در مورد عقاید سیاسی یا دینی خود که همه را به نوعی از دیگران آموخته اند احساساتی می شوند. اما وقتی برای مدتی این عقاید را کنار می گذارید دیگر نمی توانند احساسات شما را تحت تاثیر قرار بدهند یا اینکه عصبانیت شما را برانگیزانند. من دوستانی دارم و با افرادی ملاقات می کنم که ایده ها و عقایدی دارند که همه گستره حوزه سیاست و دین را در بر می گیرد. در اکثر مواقع ما با هم به خوبی کنار می آییم زیرا در مورد مسائلی که با هم اختلاف داریم بحث نمی کنیم. ما آگاهانه و عامدا خود را موظف می کنیم که از این ایده ها فاصله بگیریم و در عوض روی موضوعاتی تمرکز کنیم که در موردشان توافق و به آنها علائق مشترکی داریم.
از سرزنش کردن دیگران برای هر چیزی خودداری کنید
دلیل اصلی احساسات منفی و عامل اصلی برهم زننده آرامش درونی، سرزنش کردن است. همان طور که قبل از این هم اشاره کردم امکان ندارد بدون داشتن کسی که بتوانیم او را به شکلی و به دلیلی سرزنش کنیم دچار احساسات منفی شویم. لازمه سرزنش کردن وجود یک یا هر دو این عوامل است.
عامل اول دلخور شدن است. این وقتی اتفاق می افتد که از یک مسئله دلخور می شوید. به محض اینکه تصمیم می گیرید احساس کنید که کسی یک کار منفی انجام داده یا یک حرف منفی زده است که به نحوی بر منافع شخصی شما تاثیر گذاشته است فورا عصبانی می شوید و آن فرد را سرزنش می کنید. حتی ممکن است کسی که عجله می کند تا به سر کار برود و کاملا مشغله ذهنی دارد و تازه با همسرش دعوا هم کرده است به صورت اتفاقی راه شما را در ترافیک می بندد. با اینکه او برایتان یک فرد کاملا غریبه است فقط به این دلیل که نحوه رانندگی اش را به خودتان مربوط می دانید فورا از دستش عصبانی می شوید.
اما وقتی خود را موظف می کنید که دلخور نشوید احساسات منفی مربوط به فرد یا حادثه مورد نظر تقریبا فورا متوقف می شود. به عنوان مثال وقتی کسی در خیابان راه شما را می بندد می توانید با گفتن این جمله به خودتان که: «خیلی خوب احتمالا عجله داره که بره سر کارش. شاید دیرش شده باشه»، از نظر احساسی از آن واقعه فاصله می گیرید. لحظه ای که این حرف را به خودتان می زنید همه احساسات منفی مربوط به این حادثه از بین می رود و شما مجددا آرام، راحت و مثبت می شوید.
از رنج رها شوید
دومین ریشه سرزنش، توجیه است. این وقتی اتفاق می افتد که به خودتان و دیگران می گویید چرا در یک موقعیت خاص، عصبانی یا ناراحت هستید.
بسیاری از مردم عاشق رنج هایشان می شوند و مشکلات گذشته زندگی شان به نقطه تمرکز زندگی شان تبدیل می شود. آنها در تمام مدت به چیزی که برایشان اتفاق افتاده است فکر می کنند. آنها در طول شبانه روز با افرادی که در کنارشان نیستند و افرادی که در گذشته آزاری به آنها رسانده اند با عصبانیت گفتگو می کنند. هر بار که با هر کسی و به هر اندازه وارد گفتگو می شوند صحبت رنج های خود را پیش می کشند و درست مانند یک تاجر در بازار آن را به دیگران نشان می دهند.
سپس وقایع ناخوشایند زندگی خود را مرور می کنند و مثلا می گویند چه اتفاقاتی برایشان افتاده است، به چه بدی با آنها رفتار شده است و اینکه طرف مقابل چقدر انسان پستی بوده که چنین رفتاری با آنها داشته است. اما وقتی خود را موظف کنید که با تکرارا مداوم آنچه برایتان اتفاق افتاده است و اینکه دیگران با شما چه کار کرده اند و چه کار نکرده اند احساسات منفی خود را توجیه نکنید و در عوض با آرامش بپذیرید که مسائلی از این دست در زندگی اتفاق می افتند، احساسات منفی که در مورد شخص یا موقعیت مورد نظر دارید نیز از بین می روند.
منبع: (بهانه بی بهانه، اثر برایان تریسی)
ادامه ی مقالات بهانه بی بهانه را دنبال کنید…
دیدگاهتان را بنویسید