چهارچوب داوری در تحلیل رفتار متقابل
من به شیوه خودم جهان را می نگرم. شما هم روش خودتان را دارید که با روش من متفاوت است.
در نظر بگیرید که من و شما پشت پنجره ایستاده ایم و به داخل اتاق نگاه می کنیم. ما هریک با دیگری در مورد آنچه که دیده ایم صحبت می کنیم.
من میگویم: «این اتاق نسبتا کوچکی است. و به شکل مربع است. افرادی در آن هستند. فرش سبز است و پرده ها قهوه ای» شما میگوئید: «خانواده ای را در آن می بینم. فضای گرم و صمیمی خانواده را احساس می کنم. مادر، پدر و دو بچه را که در حال صحبت کردن و خندیدن هستند می بینم. اتاق بزرگی است، پس آنها مکان کافی را خانواده را احساس دراختیار دارند.»
شخصی که این سخنان را بشنود ممکن است فکر کند من و شما به دو اتاق کاملا متفاوت می نگریم. لیکن خانه همان است. این درک و برداشت ماست که متفاوت است. اگر ما همچنان که به اتاق نگاه می کردیم آنچه را که می شنیدیم، احساس می کردیم، می بوئیدیم و می چشیدیم را نیز بیان می کردیم، امکان داشت که گفته های ما در این موارد با یکدیگر فرق داشته باشد.
افزون بر این، احتمال دارد که شما و من به همان صحنه به صورت های متفاوت واکنش نشان دهیم. ممکن است من احساس خاصی نداشته باشم و بعد از اینکه چند دقیقه به داخل اتاق نگاه کردم از آنجا دور شوم. اما شما ممکن است احساس شادمانی بکنید، به پنجره بزنید و با افراد داخل اتاق سر صحبت را باز کنید.
“بنابراین، من و شما در درک خود از این صحنه و در واکنش نشان دادن به آن با یکدیگر تفاوت داریم. چهارچوب داوری من و شما با یکدیگر متفاوت است.”
چهارچوب داوری
خانواده شیف چهارچوب داوری را به این شکل تعریف نموده اند:
«ساختار واکنشهای مرتبطی که بخش های مختلف حالات نفسانی را در پاسخ به یک محرک خاص هماهنگ می سازد. شخص بدین وسیله یک چهارچوب کلی ادراکی، مفهومی، عاطفی و عملی را بدست می آورد که برای تفسیر خویش، دیگران و دنیا به کار می رود…»
برای روشن تر کردن این تعریف علمی، خانواده شیف می گویند که چهارچوب داوری را می توان مانند « صافی که روی واقعیات قرار دارد » فرض کرد. همچنان که من و شما اتاق را نگاه کردیم، هریک از بخشهایی از آن صحنه را از صافی خود عبور ندادیم.
به عنوان مثال، من به رنگ قالی توجه کردم، ولی هویت افراد داخل اتاق را از صافی خود عبور ندادم. شما از چهارچوب داوری خود خلاف این را انجام دادید.
ما همچنین اندازه اتاق را به گونه ای متفاوت سنجیدیم. در نظر من «نسبتا کوچک» و در نظر شما «بزرگ» بود. امکان دارد که من در خانه قدیمی و روستایی بزرگ شده باشم، در جایی که اتاقها همه بزرگ بودند، و شما دوران کودکی خود را در آپارتمانهای شهری با اتاقهای قوطی کبریتی بسر برده باشید. بنابراین تعریف ما از «اتاق بزرگ» در چهارچوب داوریمان چیز متفاوتی است.
شما تفسیر دیگری داشتید گفتید: «فضای گرم و صمیمی خانواده را احساس می کنم.» من تعریفی از آن فضا نداشتم و حتی آنرا به عنوان بخشی از آن صحنه نیز در نظر نگرفتم.
حال تصور کنید که شما از من می پرسید آیا من با شما در اینکه آن فضا گرم و صمیمی بود موافقت دارم. من ممکن بود جواب دهم، «نه، یقینا موافق نیستم.» شما ممکن بود متعجب شوید که من چگونه اینقدر بی پرده با شما مخالفت کردم. آیا آن خانواده ای که در اتاق هستند با یکدیگر در حال گفتگو و خنده نیستند؟ آیا جو گرمتر و صمیمانه تری می تواند وجود داشته باشد؟
ولی من اضافه می کنم: «فضای گرم و صمیمانه؟ نه، رنگ آن قالی اصلا متناسب نیست. بهتر بود رنگ نارنجی و یا قرمز را انتخاب می کردند. تازه، نگاه کن به آن دیوارهای خاکستری!»
نتیجه گیری : “من و شما همانند همه افراد دارای چهارچوب داوری متفاوتی هستیم. کلمات یکسانی را بکار برده ایم. ولی معنایی را که برای کلمات قائل هستیم کاملا متفاوت هستند. معنای فضای گرم و صمیمانه که در این مورد به آن اشاره کردیم بین چهارچوب داوری من و شما تفاوت می کند.”
منبع: (تحلیل رفتار متقابل، یان استورات/ون جونز)
ادامه ی مقالات تحلیل رفتار متقابل را دنبال کنید…
دیدگاهتان را بنویسید