پیامدهای عجیب بی نظمی و چگونگی جلوگیری از آن (۱)
وقتی اتاق شما نامرتب است، این آشفتگی باعث می شود که مرتب کردن آن غیر ممکن به نظر برسد. اما این تنها تاثیر منفی آن نیست. تمام این به هم ریختگی ها و انباشت وسایل روی هم، بر روح و روان شما تاثیر می گذارد. با گذشت زمان کم کم به این وضعیت عادت می کنید، اما در ناخودآگاه تان اینطور نیست.
تحقیقات بسیاری، تاثیرات این به هم ریختگی و نامرتبی را در زندگی، به ما نشان داده است، در این مقاله به چند مورد آن اشاره می کنیم.
- ترس از آینده
اگر وسایل تان آنقدر زیاد باشد که نتوانید آنها را مرتب کنید، در ضمیر ناخودآگاه تان احساس ضعف می کنید، که این احساس به سایر جنبه های زندگی تان هم سرایت خواهد کرد و باعث تضعیف عملکردتان در همه ی زمینه ها می شود.
بی نظمی، شما را از رشد و پیشرفت باز می دارد، چرا که انباشت وسایل روی هم اغلب یادآور خاطرات و اتفاقات گذشته است و شما را در گذشته نگه می دارد.
توصیه ی ما این است که وسایل اضافی بلا استفاده را که جنبه ی یادگاری دارند و فقط به واسطه ی زیبایی شان نگه داشتید، دور بریزید. می توانید از هر فرد فقط یک شی زیبا یا ارزشمند را به عنوان یادگاری نگه دارید و بقیه را دور بریزید و یا به کسی ببخشید. اگر در خانه ی خود فضای خالی بیشتری داشته باشید، آینده ی بهتری در انتظار شماست و راحت تر می توانید آن را با وسایل جدیدتر و کاربردی تر پر کنید.
- اضافه وزن
این حرف شاید به نظر مسخره برسد؛ اما به هم ریختگی و بی نظمی، می تواند باعث چاقی شما شود. شاید دلیل این امر این باشد که بین حس مالکیت اشیا و میزان چربی بدن رابطه ی مستقیم وجود دارد . هر دوی اینها به ما احساس امنیت می دهند.
“یبوست احساسی” می تواند منجر به اضافه وزن شود؛ یعنی همانطور که شما نمی توانید از دست احساسات تان رها شوید و وسایل و یادگاری های قدیمی را روی هم تلنبار می کنید، بدن تان هم نمی تواند فرآیند سوخت و ساز را به درستی انجام دهد و شروع به ذخیره سازی مواد غذایی می کند.
توصیه ی ما این است که از امروز یک رژیم نظم و ترتیب را شروع کنید. اغلب کسانی که این رژیم به آنها معرفی شده بود می گفتند این رژیم خیلی راحت تر از رژیم غذایی است. در واقع رژیم غذایی قدم بعدی است. یکی از کسانی که از این رژیم استفاده می کرد می گفت: “در یک خانه ی خالی نمی توانم شکمم را پر کنم!” در نتیجه مرتب بودن خانه، خود به خود باعث لاغرتر شدن او می شد.
منبع: (زندگی به همین سادگی، تیکی کوستن ماخر)
ادامه ی مقالات زندگی به همین سادگی را دنبال کنید…
دیدگاهتان را بنویسید