مدیریت خشک و مقرراتی
این روش، مدیریت به وسیله ی کتاب قانون است. استقاده از کتاب قانون در سیاست یک شرکت، نیازمند نظم و آهنگ خاصی است. این نوع مدیریت نیز مانند شیوه ی دیکتاتوری، اگر موثر واقع بیفتد خوب است، اما اگر موثر نباشد، نامطلوب خواهد بود. با این وجود من فکر می کنم، ما اغلب از مدیریت خشک و مقرراتی بیش از حد استفاده می کنیم.
اکثر ما مدیران از سیاست شرکت بعنوان ابزاری برای رسیدن به اهداف استفاده نمی کنیم بلکه در عوض، از آن بعنوان اسلحه ای برای مجبور کردن افراد، به تسلیم و اطاعت بهره می بریم.
من مدیرانی را می شناسم که مقرراتی تر از یک درجه دار ارشد نیروی دریایی هستند و برای کوچک ترین مسئله دست به کتاب سیاست می اندازند و آن را مثل یک اسلحه روی سر شما قرار می دهند.
مدیریت خشک و مقرراتی درباره ی افرادی که برای پذیرش کتاب قانون به اندازه ی کافی عاقل هستند، موثر است. وقتی شما کتاب قانون وسیاست را بیرون می کشید، بعضی افراد احساس می کنند شما دیگر آنها را انسان نمی دانید، چون فکر می کنند با ایشان، مانند یک ربات، مینی کامپیوتر یا آلت دست رفتار می شود.
همچنین ممکن است فکر کنند، شما آنقدر در مدیریت خود خلاقیت ندارید که بتوانید خود را با بعضی از موقعیت های خاص وفق دهید.
بعضی از کارکنان هم نه تنها مدیریت خشک و مقرراتی را می طلبند، بلکه آن را بیشتر به خاطر رضایت عجیبی از سخت گیری مدیران به دست می آورند، دوست دارند.
من مدیری را در واشنگتن می شناسم که دو کارمند داشت. این دو نفر نقطه ی مقابل یکدیگر بودند. یکی دوران سربازی بسیار سختی گذرانده بود و نمی فهمید که چرا تمام اعضای شرکت سر ساعت ۷ صبح سر کار حاضر نمی شوند. اگرچه هیچ یک از مشتریان شرکت تا ساعت ۹ برای کار مراجعه نمی کردند.
کارمند دیگر قبل از ساعت ۱۱.۳۰ به شرکت نمی آمد، مگر اینکه آن روز باید در جلسه ی کارمندان حضور می یافت یا کار دیگری در رابطه با همکارانش انجام می داد و در چنین مواقعی او همیشه به سرعت خود را به شرکت می رساند.
شما اغلب این فرد را نصفه شب پشت میزش می یافتید. همچنین او دومین فردی بود که در بین ۱۸ کارمند، بهره وری بیشتری داشت و اگرچه برنامه هایش با هیچ کس هماهنگ نمی شد، اما هیچ گاه مجبور نبود از منشی بخواهد تا برای تنظیم برنامه های کاریش تا دیر وقت در شرکت بماند. او کار خود را انجام می داد و اجازه می داد دیگران هم به کار خود برسند.
برنامه های نامتعارف کارمندی که در سر کار می آمد با کارمندی که صبح ها زود در شرکت حاضر می شد، هماهنگ نبود، بنابراین کارمند سحرخیز، پیش مدیر رفت و از او پرسید که چه وقت باید کارها را سر و سامان دهد؟ مدیر کتاب آیین نامه ی شرکت را بیرون آورد و به فرد ناراضی نشان داد و گفت: “قوانین به این اشاره کرده اند، اما هیچ کجای این کتاب، به زمان ورود و خروج کارمندان بجز منشی اشاره ای نشده است.”
بنابراین در این مورد، آن مدیر با تدبیر عمل کرد. او فرد سحر خیز را با عنوان این موضوع که باید قبول کند، کارمند دیگر کمی بیشتر از او تولید می کند، شرمنده نکرد.
هیچ کس به جز مدیر نمی توانست، فردی که به دنبال سخت گیری بود و می خواست کارمندان دیگر درست روی خطی راه بروند که کتاب قانون برای آنها مشخص کرده، را راضی کند، زیرا کتاب قانون برای این نوع کارمندان به یک کتاب مقدس تبدیل شده است.
شاید این مثال به همان اندازه که میزان کارآیی این شیوه ی مدیریتی را نشان می دهد، مثال خوبی برای یک مدیریت خشک و مقرراتی نباشد. سبک های مدیریتی باید موثر باشند وگرنه نمی توان مدیرتی اعمال کرد.
(منبع: ۱۳ اشتباه مهلک مدیران، رابرت مارویل)
ادامه ی مقالات راهکارهای مدیریتی را دنبال کنید…
دیدگاهتان را بنویسید