فلسفه ی مدیریت
من معتقدم، یکی از اولین قدم های مدیریت کارآمد، گشودن یک فلسفه ی مشخص مدیریتی است و تا وقتی تعریف درستی از مدیریت نداشته باشیم، نمی توانیم یک ساختار خاص در این باره داشته باشیم. ما در چندین سال سابقه ی کار با مدیران تمامی مشاغل، تعریفی از مدیریت ارائه داده ایم که عقیده دارم فلسفه ی درست و موثری را بیان می کند و آن بدین شرح است:
“مدیریت، مهارت رسیدن به اهداف از پیش تعیین شده، از طریق یا با همکاری داوطلبانه و سعی افراد دیگر است.” ما باور داریم این تعریف به خاطر معنای تک تک لغات آن، موثر است. پس بهتر است سه کلمه ی کلیدی این تعریف را به ترتیب توضیح دهیم.
مهارت: مدیریت یک مهارت است. شما مختار و یا مجبور هستید در کنترل افراد خود ماهر شوید. باید خود را وقف یادگیری دانش لازم، جهت آزاد گذاشتن افراد کنید، تا بتوانند کار خود را به بهترین نحو انجام دهند و با بدست آوردن نتیجه ی مطلوب به موفقیت دست یابند.
به هدف رسیدن: یکی از اصول مدیریت رسیدن به اهداف است. من نگفتم که مدیریت، سخت کار کردن است. این کلمه بدین معنی نیست که شما باید برای رسیدن به هدف سخت کار کنید و یا سخت درباره ی تلاش های قدیمی آکادمیک اطلاعات جمع نمایید، بلکه مدیریت باید روی نتیجه تمرکز کند.
من مدیر بسیار مختاری را می شناسم که به افرد تحت سرپرستی خود می گوید: “به من درباره ی مشکلات کار نگویید، بلکه فقط نتیجه را نشان دهید.”
مدیریت بسیار شبیه بازی گلف است. البته نه از نظر چگونگی، بلکه از نظر مقدار شباهت. من اخیرا با دوستان گلف بازی کردم. بدترین پرتاب زندگیم را انجام دادم. من کاسه ی توپ را درون سوراخ گذاشتم و در واقع بعد از هفت حرکت با چوب به توپ زدم. توپ به سمت راست رفت و به درخت خورد، چرخی زد و دوباره به محوطه ی بازی گلف برگشت، سپس به سنگی خورد، روی چمن ها غلت زد و درست به طرف سوراخ رفت. من روی کارت امتیاز، شماره ی ۱ را نوشتم.
وقتی ما بردیم، دیگر هیچ فرقی نمی کرد که من چگونه آن توپ را زدم، نمره ی ما یک بود و این مهم بود. من بعضی از بدترین مدیریت ها را دیده ام که باعث فروش خوبی شده است و مدیریت های کتابی و رسمی بسیاری هم دیده ام که به نتیجه ی کمی دست یافته اند.
به خاطر داشته باشید که مدیریت هنر انجام کار، مثل یک بازیکن حرفه ای نیست، بلکه هنر رسیدن به هدف، مانند یک بازیکن حرفه ای است.
داوطلبانه: مدیریت بر پایه ی رسیدن به اهداف از پیش تعیین شده، یا از طریق همکاری داوطلبانه و تلاش افراد دیگر میسر است. من فکر می کنم، گاهی اوقات، بعضی از ما در کار مدیریت فراموش می کنیم که شرکت زیارتگاه نیست که مردم آن را زیارت کنند، بلکه شرکت چه متعلق به شما باشد و چه من، وسیله ای است که برای برآوردن نیازهای انسان و حل مشکلات او طرح شده است.
ما از طریق محصولات و خدمات خود، نیازهای انسان ها را برطرف می کنیم و مشکلات آنها را نیز حل و فصل می نماییم. اگر ما شرکت را با موفقیت کنترل کنیم و اگر بخواهیم به همکاری داوطلبانه و تلاش کارمندان خود دست یابیم، باید نیازهای آنها برطرف سازیم. من فکر می کنم، اکثر مدیران به اشتباه فکر می کنند که کارمندان برای خدمت به آنها آنجا هستند، تا برآوردن نیازهای خود.
(منبع: ۱۳ اشتباه مهلک مدیران، رابرت مارویل)
ادامه ی مقالات راهکارهای مدیریتی را دنبال کنید…
دیدگاهتان را بنویسید