روند پیش نویس زندگی : پیش نویس تقریبا
سیزیفوس شخصیت دیگری بود که با خدایان زودرنج یونانی درافتاد. او محکوم شد که برای ابد صخره بزرگی را تا بالای تپه ببرد. هر وقت که تقریبا به بالای تپه می رسید آنرا رها می کرد و صخره دوباره از آن بالا به پایین می غلتید. همانند سیزیفوس، شخصی که پیش نویس «تقریبا» را دارد، می گوید:
این دفعه «تقریبا این کار را انجام داده بودم.»
“فرد” کتابی از دوستش قرض می گیرد، وقتی که آنرا پس می دهد، می گوید: «از کتاب بسیار متشکرم، من همه آنرا به جز فصل آخر خواندم.» وقتی که “فرد” اتومبیلش را تمیز می کند، آنرا «تقریبا» تمیز می کند به جز چند لکه گلی که فراموش کرده آنها را تمیز کند. فرد که همین الگوی «تقریبا» را در دراز مدت هم به کار می برد، «تقریبا، در سرکار خود ارتقا گرفته است. ولی اگرچه «تقریبا» به صندلی ریاست نزدیک شده است، هنوز نتوانسته به آنجا برسد. هرگاه که نامش وارد فهرست افراد کاندایدای ریاست می شود، او به نوعی در مصاحبه موفق نمی شود.”
برن، این الگوی پیش نویس را «بارها و بارها» نامید. به هر حال نویسندگان بعدی خاطرنشان کرده اند که تمام الگوها بارها و بارها تکرار می شوند، بنابراین عنوان «تقریبا» به جای آن به کار می رود.
“تیبی کاهلر” معتقد است که دو نوع الگوی «تقریبا» وجود دارد. آن نوع را که هم اکنون توضیح داده ایم «تقریبا ِ نوع ۱» می نامند. در «تقریبا نوع ۲» شخص عملا آن سنگ بزرگ را تا بالای تپه می برد. ولی به جای اینکه آن صخره را متوقف کند و بنشیند و نفس راحتی بکشد، این شخص به سختی متوجه میشود که به بالای تپه رسیده است. بدون هیچ وقفه ای، به اطراف مینگرد تا قله بلندتری را پیدا کند و صخره را از آن بالا ببرد و او به راه می افتد. به قله آن یکی هم که می رسد به اطراف نگاه می کند تا قله بلندتری را بیابد و از آن بالا رود.
شخصی که پیش نویس «تقریبا نوع ۲» را دارد. اغلب اوقات از نظر مادی پیشرونده است و به جاهای بالا می رسد. برای مثال، “ژانت” در امتحانات مدرسه موفق شد. او بلافاصله موفق به گرفتن بورس از دانشگاه شد. زمانی که با نمره ممتاز فارغ التحصیل گردید تصمیم داشت که دوره دکتری را شروع کند. حال که درجه دکتری را گرفته است، به سختی کار می کند تا دوره فوق تخصص را بگذراند. با وجود غبطه و حسادت همکارانش، او خودش احساس نمی کند که به چه پیشرفتهایی نایل آمده است. زمانی که فوق تخصص را هم میگیرد به دوستانش می گوید که چشمانش را به مقام پروفسوری دانشگاه دوخته است. البته این بدان معناست که باید تلاش فراوانی بنماید و به نظر می رسد که هرگز وقتی برای روابط اجتماعی ندارد.
دو نوع الگوی ساختار جمله ای وجود دارد که نشان دهنده پیش نویس تقریبا است. شخص با یک جمله شروع می کند و سپس به نقطه ای می رسد که در آنجا جمله را ختم می کند. «چیزی که امروز می خواهم در مورد آن با تو صحبت کنم این است – اوه راستی تا یادمه، یک صفحه یادداشت دارم که باید به تو بدهم.»
در نوع دیگر پیش نویس تقریبا، شخص ممکن است به یک سری نکات مثبت بپردازد که به یک نکته منفی ختم می شود:
«راستی که درختها در پاییز چقدر زیبا هستند! هوا گرمای مطلوبی هم دارد و خورشید چه درخشندگی دارد. ولی بفهمی نفهمی یک کمی سرده»
منبع: (تحلیل رفتار متقابل، یان استورات/ون جونز)
ادامه ی مقالات تحلیل رفتار متقابل را دنبال کنید…
دیدگاهتان را بنویسید