اهمیت برقراری تماس چشمی
در دوران رشد و بلوغم مستخدمه ای از اهالی هائیتی در خانه ما کار می کرد که هرگز حاضر نمیشد با گربه سیامی که ما اسمش را لویی گذاشته بودیم تنها بماند. زولا می گفت: «لویی در چشمان من نگاه می کند و روح و روانم را می خواند.» در بعضی از فرهنگها تماس چشمی شدید نوعی جادوگری محسوب می شود. در بعضی از فرهنگها هم نگاه کردن در چشمان دیگران نشانه بی ادبی و بی احترامی است.
با علم به این موضوع، بازیگران بزرگ در صحنه های بین المللی ترجیح میدهند در کیف دستی خود کتابی درباره آداب و رسوم فرهنگهای مختلف داشته باشند. اما در فرهنگ ما غربیها، برندگان بزرگ می دانند که برقراری تماس چشمی اغراق آمیز میتواند تا حدود زیاد به سود آنها تمام شود. در کار تجارت که پای عشق و عاشقی در میان نیست، تماس چشمی قدرتمند میان زنان و مردان تأثیر فراوان بر جای می گذارد. در بوستون برای اطلاع دقیق از تماس چشمی بررسی جامعی صورت گرفت. پژوهشگران از اشخاص با جنس مخالف خواستند دو دقیقه ای با هم صحبت کنند. از نیمی از شرکت کنندگان در این بررسی خواسته شد چنان در چشمان طرف مقابل نگاه کنند که بتوانند پلک زدن آنها را بشمارند. به نیمه دیگر افراد شرکت کننده در این بررسی در زمینه برقراری تماس چشمی هیچ توصیه ای نشد.
در جریان این بررسی کسانی که پلک زدنهایشان شمارش شده بود گفتند نسبت به کسی که با آنها تماس چشمی برقرار کرده احساس احترام فراوان می کنند.
یک بار و در حالی که برای چند صد نفر سمیناری برگزار می کردم، چهره زنی در میان شرکت کنندگان نظر مرا به خود جلب کرد. وضع ظاهرش تفاوت چندانی با بقیه نداشت. اما در تمام مدت صحبت نظرم به او جلب شده بود.
علتش این بود که او حتی یک لحظه نگاهش را از من برنداشت. حتی وقتی نکته ای را توضیح میدادم و حرفم تمام می شد، او باز هم به صورت من نگاه می کرد. این رفتار او روی من تأثیر گذاشت. تحت تأثیر نگاه و تمرکزش، حرفهایی برای گفتن به یادم آمد که مدتها بود آن را فراموش کرده بودم.
در پایان سخنرانی خواستم این کسی را که تا این حد به من و حرفهایم توجه کرده بود بیشتر بشناسم. در حالی که شرکت کنندگان جلسه را ترک می کردند، به او نزدیک شدم و گفتم: «ببخشید خانم.» اما او بی اعتنا به این حرف به راه خود ادامه داد. برای دومین بار حرفم را تکرار کردم، اما این بار هم تأثیری نکرد. وقتی او از سالن بیرون رفت و به راهرو رسید، او را تعقیب و این بار با صدای بلندتری حرفم را تکرار کردم. با تعجب به من نگاه کرد. به او گفتم از توجه و تمرکزی که به صحبتهای من داشته متشکر هستم و می خواهم چند کلمه ای در این خصوص با او حرف بزنم. گفتم: «آیا از این سمینار چیز زیادی دستگیرتان شد؟»
و او صادقانه جواب داد: «نه آنقدرها. متوجه حرفهایتان نمی شدم زیرا شما روی جایگاه سخنرانی مرتب راه می رفتید و به جهات مختلف نگاه می کردید.» در لحظه متوجه حرفش شدم. آن زن ناشنوا بود. برخلاف تصور من، نظر او را جلب نکرده بودم و برخلاف میلم، از صحبتهای من به هیجان نیامده بود. تنها دلیلی که به صورت و لبهای من نگاه می کرد این بود که بتواند لب خوانی کرده باشد.
با این حال نگاههای او چنان تأثیر فراوانی روی من گذاشته بود که با وجود خستگی به او گفتم می توانم یکساعتی مطالب سمینار را برایش بازگو کنم و همین کار را هم کردم. تماس چشمی از قدرت فراوانی برخوردار است.
سری مقالات چطور با هر شخصی صحبت کنیم را دنبال کنید
دیدگاهتان را بنویسید