عمر سازمان ، فقط یک نسل و نیم
اگر شما نسبت به اعتبار آموزش قوی ترین افراد ممکن در موسسه شک دارید، باید فقط توجه کنید که طول عمر کوچکترین شرکت ها، یک نسل و نیم است. الگوی مستندی که وجود دارد، بدین شرح است: یک نفر، کاری را شروع می کند و این کار در طول زندگی او ادامه می یابد. برای جانشینان تنها نیم نسل کاری طول می کشد تا شرکت را از دایره ی کار خارج کنند.
چرا؟ زیرا افرادی که دست به انجام عملی می زنند، نمی خواهند از تمام اختیارات خود استفاده کنند. پس با این کار تضمین می کنند که شرکت آنها زندگی کوتاهی دارد. وقتی شما به درستی اجازه نمی دهید شخصی در شرکت شما فعالیت کند، ضمانتی برای ادامه ی کار نخواهد داشت.
چه مدیر یک شرکت بزرگ باشید و یا یک بخش اداری بزرگ، با خود بیندیشید که افراد در نبود شما، چگونه عمل خواهند کرد: آنها در کجاها بیشتر مشکل پیدا می کنند؟ در کجا با بزرگ ترین مشکل روبرو خواهند شد؟ اگر لیستی از این نواحی مشکل آفرین تهیه کنید، فهرستی از تعهدات خود نسبت به افراد و شرکت خود، در اختیار خواهید داشت.
به این لیست بعنوان فهرستی از کمبود هایی که در هر بخش وجود دارد، نگاه نکنید، بلکه آن را لیستی از اهدافی بدانید که باید به آنها رسیدگی نمایید. این لیست را محرمانه نگاه دارید، زیرا اگر انتظارات خود را یکجا برای کارمندان بیان کنید، ممکن است زیر بار آن خرد شوند.
چند سال پیش روزنامه ای داستان زندگی “فرانک ریک من” را بیان می کرد. فکر و عقیده ی این مرد به راحتی هرگونه مانع را از سر راهش بر می داشت. در بین افراد آن زمان این باور بود که جورجیا منطقه ی خوبی برای اسکی نیست. فرانک کارهای خانه ی خود را انجام داده بود و می دانست که آن منطقه ی حفاظت شده، تمام امکانات مورد نیاز اسکی از جمله: تپه، شیب، نزدیکی به فروشگاه و یک هوای سرد را داراست.
او نه تنها به امکان استفاده از این منطقه عقیده داشت، بلکه مکان تماشایی را بعنوان مرکز این پیست اسکی طرح کرده بود. بعلاوه او می خواست آن محیط را با کمک کارگران بومی که تجربه ای درباره ی نحوه ی ساخت پیست اسکی نداشتند، بسازد. وقتی فرانک فکر اصلی خود و منطقه ی عالی جغرافیایی را به چند نفر از سرمایه گذاران دوراندیش نشان داد، پروژه عملا شروع شد.
چند ماه بعد، وقتی فرانک در پیست رو به اتمام، با تله کابین آماده و لوازم سفارشی خود گشت می زد، از او سوال شد: چگونه چنین بنای پیچیده ای را بدون هیچ گونه طرح آماده ی، البته بجز طرح ذهنی خود، مدیریت کرده است؟
فرانک خندید و گفت: “در ابتدا من به هر یک از کارگران یک مسئولیت را گفتم، وقتی آن شخص اعلام کرد می تواند از عهده ی آن برآید، پس مسئولیت بیشتر و بیشتری به او واگذار کردم. اما اگر من به این افراد، در ابتدا می گفتم چه چیزی از آنها انتظار دارم، قبل از شروع کار، دست از کار می کشیدند. اما اکنون به آنها نگاه کنید! خودشان باور دارند، هر کاری را بخواهند می توانند انجام دهند.”
شما هم مانند فرانک، نباید افراد خود را دست کم بگیرید، زیرا آنها به دور از انتظار شما کار نخواهند کرد و باز نباید با بیان انتظار های بالا، اما ممکن، به یک باره افرادتان را بترسانید وگرنه در همان اول خیال می کنند که این انتظارها آنقدر زیاد هستند که قابل اجرا نیستند.
(منبع: ۱۳ اشتباه مهلک مدیران، رابرت مارویل)
ادامه ی مقالات راهکارهای مدیریتی را دنبال کنید…
دیدگاهتان را بنویسید