به ابهامات توجه کنید
صرف خواندن دایره المعارف پزشکی در برخی این اطمینان را به وجود می آورد که به همان بیماری ای مبتلا شده اند که در حال مطالعه آن هستند. آنها علائم بیماری را در خود حس می کنند و افرادی که وسواس بیماری دارند تا مراجعه به پزشک پیش می روند. این پدیده نزد دانشجویان پزشکی، روان پزشکی و روان شناسی متداول است.
کنترل کردن نوع سوم موضوعی عمیق و نگران کننده است که احتمال دارد کسی را که به آن می پردازد در برخی ابهامات فروبرد. بدین گونه است که بعضی از خوانندگان ممکن است به این فکر بیفتند که کنترل کنندگان دوره شان کرده اند.
آنها همچنین ممکن است به محض آن که جلوشان سنگ اندازی کنند یا برخلافشان حرف بزنند گمان کنند همه می خواهند آنها را آزار دهند. این روش، یعنی خود را قربانی حس کردن، کاری جز بدتر کردن اوضاع و جذب ناراحتی و مشکل به سمت خودتان نمی کند؛ مثل برق گیر بالای ساختمانها که صاعقه را به طرف خود می کشد.
کنترل نوع سوم، که آزار روحی جزئی از آن است، بر اراده اصلی کنترل کننده بر آسیب رساندن و نابود کردن استوار است؛ اما نباید این خواست اولیه را که مشخصه کنترل کننده نابودگر است با عواقب ناشی از قصد کنترل کننده نوع دیگر اشتباه گرفت.
بندیکت تصور می کند که مدیرش دیگر به او اطمینان ندارد و می خواهد اخراجش کند. مدیرش فعالیتهای او را محدود و کارهایش را کنترل می کند. او را از آنچه باید بداند مطلع نمی کند و به چیزهایی که او می گوید توجه نمی کند. با بروز کوچکترین مشکل، با گم شدن پرونده ای یا به محض این که چیزی خوب پیش نرود، مدیر شروع می کند به انداختن گناه به گردن او و بی ارزش جلوه دادن او پیش چشم دیگر کارمندان. بندیکت که قبلا سرشار از هیجان بود، از آن پس کاملا سرخورده شد. احساس می کرد تحقیر شده، خرد شده و آبرویش رفته و وقتی اوضاعش را به یاد می آورد، نمی توانست جلو اشکهایش را بگیرد.
او سعی می کرد از خود دفاع کند ولی هرچه بیشتر با مشکلاتش می جنگید، حس می کرد بیشتر در آنها غوطه ور می شود و توانایی گریز از این حالت، یعنی قربانی آزار و اذیت روحی شدن که خودش موجب آن شده، را ندارد. یک روز بر حسب اتفاق در می یابد که مدیرش میخواهد اخراجش کند، نه برای این که او را نمی خواهد یا این که به دنبال نابود کردن اوست، بلکه صرفا به این دلیل که او می خواهد معشوقه اش را به جای او استخدام کند.
از آن روز به بعد، بندیکت عوض شد. او دریافت که این مدیرش است که مشکل دارد و چیزی وجود ندارد که او به خاطرش خود را سرزنش کند. بدین سان با کشف نیت واقعی مدیر، کنترلی وحشتناک از نوع سوم به کنترلی ساده از نوع دوم تبدیل شد.
بنابراین، از این که خود را در موضع قربانی قرار دهد و خود را ناراحت کند، به خود شک کند و در خود به دنبال دلایل عمیق ناکارآمدی بگردد، دست کشید. به مرور زمان که فکر اذیت و آزار روحی شدن را از خود دور می کرد، از نظر احساسی از حملات رئیسش میگریخت. او دیگر به سبب این احساس وحشتناک که قربانی نابودکنندهای روانی، که به چیزی جز نابودی او فکر نمی کند، شده است، احساس فلج شدن نمی کرد.
منبع: بازیچه ی دست دیگران نباشید (ژاک ریکارد)
سری مقالات بازیچه دست دیگران نباشید را دنبال کنید
دیدگاهتان را بنویسید