دو منبع برای شناخت محصول؛ رسانه ها و گفته های مردم
ویل راجرز گفت: “آنچه من می دانم و باور دارم، مطالبی است که در روزنامه ها می خوانم.”. بیشتر مردم واقعا فقط چیزهایی را می دانند و قبول دارند که در روزنامه ها می خوانند یا از سانه های جمعی یا اشخاص مورد اطمینان می شنوند.
زندگی دشوار است. چه کسی آنقدر زمان دارد که شخصا کیفیت و قابلیت محصولات یا خدمات مورد نظرش را از قبل بسنجد؟ ما به رسانه های جمعی اجازه می دهیم که هدایتمان کنند.
“بهترین” اتومبیل، ساخت چه کارخانه ای است؟ اگر این سوال را از هر شخص عادی بپرسید، غالبا جواب می شنوید: مرسدن بنز. بعد بپرسید که آیا شما خودتان صاحب یک مرسدس بنز هستید؟ خیر. آیا تا به حال با مرسدس بنز رانندگی کرده اید؟ خیر. آیا کسی را که صاحب این خودرو باشد از نزدیک می شناسید؟ خیر.
خوب، پس از کجا می دانید که این بهترین اتومبیل است؟ فقط کمدین هایی مثل ویل راجرز Will Rogers یا جری ساینفلد Jerry Seinfeld به راحتی به این حقیقت آشکار اعتراف می کنند که: “آنچه که من می دانم و باور دارم مطالبی هستند که در روزنامه ها می خوانم.”
اکثر مردم برای اینکه بفهمند چیزی خوب است یا نه، نظر بقیه را می پرسند. دو منبع عمده ی افراد برای دانستن این موضوع، رسانه ها و گفته های مردم است.
شما نمی توانید در یک دنیای مدرن زندگی کنید و برای دریافت واقعیت فقط از چشم ها و گوش های خود کمک بگیرید. شما ناچارید به چشم ها و گوش های منابع سوم که میان شما و واقعیت قرار دارند نیز تکیه کنید. آن چیزهایی که از طریق رسانه ها منتشر می شوند، حلقه های اتصال ضروری ای هستند که در بسیاری موارد به زندگی معنا و مفهوم می بخشند.
در یک نظام سرمایه داری، بدون اطلاعاتی که از طریق رسانه ها بدست می آید، نمی توانید در ابعاد سیاسی یا اقتصادی آن جامعه سهیم باشید. ممکن است آنچه را که در روزنامه ها می خوانید، باور نکنید، ولی مطمئنا از تاثیر رسانه ها به دور نخواهید بود.
در مقایسه با قدرت مطبوعات، درجه ی اعتبار تبلیغات، تقریبا صفر است. تصور کنید که دو انتخاب متفاوت در اختیار دارید، یا تبلیغات خود را در یک روزنامه یا مجله چاپ کنید یا آنکه نشریه، مقاله ای در مورد کار شما منتشر کند. فکر می کنید چند شرکت، چاپ آگهی را به مقاله ترجیح می دهد؟
هیچ کدام از شرکت ها. تبلیغات اعتبار ندارد. بعضی از شرکت ها سعی می کنند تبلیغاتی ارائه دهند که ظاهر یک مقاله ی نوشتاری را داشته باشد. ولی این تاکتیکِ نیرنگ آمیز هم، راه به جایی نخواهد برد، چون ناشرین، لغت پر دافعه ی “تبلیغات” را روی همان صفحه چاپ خواهند کرد. (تا خواننده متوجه شود که این مطلب مقاله ی نوشتاری آن نشریه نیست و آگهی یک شرکت است.) همین لغت ساده به مقدار زیادی، از تعداد خوانندگان و اعتبار آن مطلب می کاهد.
صادق باشید. شما چگونه یک روزنامه یا مجله را می خوانید یا به تماشای یک برنامه ی تلویزیونی می نشینید؟ آیا شما بین مقاله ی نوشتاری یک نشریه یا یک آگهی با ظاهری شبیه به یک مقاله، هیچ تمایزی قائل نمی شوید؟ آیا اینطور نیست که فقط تبلیغاتی نظر شما را جلب می کند که بسیار متفاوت و جالب باشد؟ و در این صورت هم آیا برخورد شما با پیام آن آگهی بدون شک و بدبینی نخواهد بود؟
یک روزنامه ی معمولی، غالبا از ۳۰ درصد مقالات نوشتاری و ۷۰ درصد آگهی تشکیل شده است. شما بیشتر وقت خود را صرف خواندن کدام سری از مطالب اختصاص می دهید؟
از نظر بسیاری از مردم، داستان ها و مقالات نوشتاری نشریات، حکم جزایر استواری را دارند که در دریایی از تبلیغات یک سویه غوطه ورند.
(منبع: سقوط تبلیغات و ظهور روابط عمومی، آل ریس_لورا ریس)
ادامه ی مقالات روابط عمومی (PR) را دنبال کنید…
دیدگاهتان را بنویسید