بهانه بی بهانه : تعیین الگوی مناسب
آلبرت شوایتزر می گوید: «باید در مکتب الگوها به افراد آموزش بدهید. زیرا در هیچ مکتب دیگری چیزی نمی آموزند.»
بیشترین نفوذی که روی فرزندان خود دارید الگویی است که در تمام طول مدتی که آن ها بزرگ می شوند برایشان تعیین می کنید. فرزندان شما همیشه از گوشه چشم شان یا از اتاق دیگر در حال تماشا کردن شما هستند. آن ها رفتارهای شما را می سنجند و مورد تحلیل قرار می دهند؛ علی الخصوص در زمان هایی که نگران و مضطرب هستید. آن ها با تماشا کردن نحوه رفتار شما خصوصا زمان هایی که عصبانی و ناراحت هستید یا مرتکب اشتباهی شده اید از رفتاری که بزرگسالان باید داشته باشند تصویر واضحی می سازند.
رفتار شما معیاری را برای آن ها تعیین می کند که از نظر آن ها شیوه نرمال رفتار بزرگسالان در شرایط مختلف خصوصا در زمان های نگرانی و اضطراب است. اگر بچه هایتان رفتار شما را تحسین کنند و آن را محترم بدانند در زمانی که در حال بزرگ شدن هستند و بعد تا آخر سعی خواهند کرد که از شما تقلید کنند. شاید بهترین سوالی که می توانید مدام از خودتان بپرسید این باشد که: «اگر همه اعضای خانواده ام مثل من بودند خانواده ام چه شکلی پیدا می کرد؟ »
الگو باشید
وقتی انضباط فردی را رعایت کرده و خود را کنترل می کنید خصوصا در زمان هایی که عصبانی یا ناراحت هستید فرزندان شما از رفتارتان درس می گیرند. بعدها وقتی خودشان عصبانی یا ناراحت می شوند انضباط فردی را رعایت کرده و خود را کنترل می کنند. در یک مطالعه اخیر محققان به این نتیجه رسیدند که بچه ها از طریق تماشای رفتار مادرشان در قبال پستی و بلندی های زندگی، جهان بینی خود را شکل می دهند. اگر مادرشان آرام باشد و کنترل اوضاع را در دست داشته باشد آن ها فکر می کنند دنیایی که در آن زندگی می کنند منطقی است بنابراین احتمال اینکه خودشان هم در زندگی آرامش را پیشه کرده و خود را کنترل کنند بیشتر می شود.
اگر مادرشان ناراحت و عصبانی شود و کارهای زیاد و وقت کمی برای انجام دادن شان داشته باشد بچه ها این جهان بینی را کسب می کنند که زندگی گیج کننده و پر از نگرانی است.
تشکیل شخصیت
مهم ترین وظیفه ای که به عنوان پدر یا مادر بر عهده شماست این است که ارزش ها را در وجود فرزندان خود بکارید و ویژگی های مثبتی را در آن ها پرورش بدهید. شما از طریق آموزش دادن این نکته به آن ها که ارزش ها، مهم هستند خصوصا ارزش هایی همچون صداقت و راستگویی، این کار را انجام می دهید. شما خودتان را الگو قرار می دهید و ارزش هایی را که می خواهید فرزندانتان در موقعیت های لازم داشته باشند به آن ها نشان می دهید. از آنجایی که اصلی ترین ارزش، صداقت است. مهم ترین ارزشی که به فرزندانتان آموزش می دهید راستی است.
والدین در کمال تعجب متوجه می شوند که بچه ها دروغ می گویند. وقتی بچه ها در حال بزرگ شدن هستند حقیقت را نمی گویند. بلکه هم دروغ های کوچک و هم دروغ های بزرگ می گویند. اغلب والدینی که فکر می کنند حتما به شکلی از فرزندان خود غافل مانده اند با دیدن چنین چیزی تعجب می کنند. اما نگران نباشید. دروغ گویی یک بخش نرمال و طبیعی از دوران کودکی است.
این یک روش برقراری ارتباط است که بچه ها در مقابل شما از آن استفاده می کنند تا ببینند که آیا موثر واقع می شود یا نه. اگر بچه ها بفهمند که دروغ گویی یک روش موثر برای انجام سریع و ساده کارهایی است که می خواهند انجام بدهند به طور مرتب دروغ می گویند.
به عنوان مثال یک بار از پسرم مایکل سوالی پرسیدم و او جوابی به من داد که می دانستم کاملا نادرست است. از او پرسیدم:
«مایکل چرا این حرف را زدی؟ خودت میدانی که این یک دروغ بی شرمانه است.» مایکل که در آن زمان ده ساله بود رک و پوست کنده پاسخ داد: خواستم یه امتحانی بکنم.»
بچه ها دروغ گفتن را امتحان می کنند تا ببینند که آیا موثر واقع می شود یا نه. اگر موثر نباشد از چیز دیگری استفاده می کنند. و چیز دیگر معمولا گفتن حقیقت است.
همیشه حقیقت را بگویید
یک روز در کتابی که در مورد تربیت کودک نوشته شده بود سوالی را خواندیم که این بود: «اگر بچه هایتان به شما دروغ بگویند یعنی چه کسی آن ها را از گفتن حقیقت ترسانده است؟» این سوال واقعا چشم هایمان را باز کرد. ما فورا جلسه ای با بچه هایمان تشکیل دادیم و به آنها گفتیم: «از این به بعد همیشه حقیقت را بگویید. ما به شما قول می دهیم که هرگز به خاطر راست گویی به درد سر نیفتید. اگر دروغ بگویید ما ناراحت می شویم و شما تنبیه خواهید شد. اما اگر حقیقت را بگویید همیشه خیالتان از جانب ما راحت باشد.»
از آن روز به بعد به جز چند مورد استثنا بچه هایمان مدام با گفتن حقیقت ما را آزمایش می کردند. کم کم عادت کردند که هر اتفاقی بیفتد همیشه حقیقت را بگویند و ما هم سر قول خودمان ماندیم. ما هرگز بچه هایمان را به دلیل راستگویی تنبیه نکردیم. یک روز وقتی دور میز شام نشسته بودیم یکی از فرزندان مان به ما گفت که یکی از دوستانش به او گفته است در مورد کاری که قرار بود انجام بدهد به ما دروغ بگوید. پسرم گفت: «بهش گفتم من هیچ وقت به پدر و مادرم دروغ نمی گم.» دوستش گفت: «همه به پدر و مادراشون دروغ می گن.» پسرم تکرار کرد: «من به پدر و مادرم هیچ وقت دروغ نمی گم. چون مجبور نیستم این کارو بکنم. من همیشه می تونم حقیقت رو بهشون بگم و هیچ مشکلی هم پیش نمیاد.» هر سه فرزندمان به این حرف پسرم گوش دادند و هر سه این مسئله را تایید کردند. آن ها به ما گفتند که در خانواده بسیار خوبی زندگی می کنند زیرا هرگز مجبور نشده اند به ما دروغ بگویند.
منبع: (بهانه بی بهانه، اثر برایان تریسی)
ادامه ی مقالات بهانه بی بهانه را دنبال کنید…
دیدگاهتان را بنویسید