همزیستی در تحلیل رفتار متقابل
در نظریه شیف، وابستگی زمانی رخ می دهد که دو یا بیش از دو شخص به گونه ای رفتار کنند که گویی از بین آنها یک شخص واحد ایجاد شده است.
در رابطه ای نظیر این، افراد مورد نظر به طور کامل از حالات نفسانی خود بهره نمی جویند. برای نمونه، یکی از آنها حالت نفسانی «کودک» خود را حذف می کند و فقط از «والد» و «بالغ» خود استفاده می کند، در حالی که طرف مقابل وضعیتی خلاف این دارد، یعنی در حالت نفسانی خود باقی می ماند و حالت نفسانی دیگر خود را حذف می کند. بنابراین آن دو نفر روی هم رفته از سه حالت نفسانی برخوردار هستند. این وضعیت در شکل زیر نشان داده شده است.
به عنوان مثال، تصور کنید که استادی در کلاس درس به دانشجویان درس می دهد. آنها روی بعضی تمرینات تئوری کار می کنند. استاد تمرینی را روی تخته می نویسد. او رو به یکی از دانشجویان می کند و می پرسد: «بسیار خوب، جیم، آیا می توانی به ما بگویی که برای رسیدنبه راه حل، قدم بعدی چیست؟»
جیم چیزی نمی گوید. در عوض ساکت و بی حرکت می نشیند. سپس او پاهایش را به تندی به بالا و پایین تکان می دهد و سرش را می خاراند. هنوز هم یک کلمه حرف نزده است.
سکوت ادامه می یابد. بقیه دانشجویان کلاس نیز حالت بی قراری و اضطراب می یابند. سرانجام استاد می گوید: «به نظر می رسد که نمی توانی این مسئله را حل کنی، جیم، واقعا باید درسهایت را بهتر دوره کنی، حالا بهت میگم که چطور راه حل را پیدا کنی.» و او تمرین را روی تخته حل می کند.
جیم نفس راحتی می کشد، دیگر پاهایش را تکان نمی دهد و از روی انجام وظیفه راه حل تمرینی را که استاد روی تخته نوشته است یادداشت می کند.
در اینجاست که دانشجو و استاد به طرف یک نوع همزیستی رفته اند. جیم با انکار توانایی خودش برای یافتن حل مسئله، به شکلی پنهانی روی استاد سلطه جویی نموده و مسئولیت حل مسئله را به استاد می سپارد. به این ترتیب او حالات نفسانی «بالغ و «والد» خود را نادیده گرفته است و در حالت کودک قرار دارد درحالیکه استاد در حالت نفسانی “والد” است.
اگر او از منابع حالت نفسانی «کودک» خود استفاده می کرد ممکن بود از احساس ناراحتی و نارضایتی که در رابطه با جیم داشت آگاهی می یافت.
او ممکن بود به حالت شهودی برگردد: «هی، من مجبورم همه کارها را خودم انجام بدهم و این را دوست ندارم!» او اگر از ادراکات حالت نفسانی کودک خود استفاده می کرد، می توانست روش خلاقی برای کمک به جیم و دیگر دانشجویان بیابد تا خودشان بر روی حل مسئله کار کنند.
همانطور که دیدیم، استاد احساسهای ناراحتی «کودک» خود مسدود کرد. در عوض، او مانند قبل با ایفای نقش همزیستی «بالغ» و «والد» احساس راحتی پیدا کرد.
جیم نیز به محض اینکه به نقش همیشگی خود یعنی حالت نفسانی «کودک» در آمد نفس راحتی کشید و احساس آرامش کرد.
مشکل همزیستی همین است. وقتی که همزیستی اتفاق می افتد، طرفهای رابطه احساس راحتی می کنند. در این وضعیت احساسی وجود دارد که هر کس در نقشی قرار دارد که از او انتظار می رود. لیکن این احساس راحتی به بهایی به دست می آید یعنی اینکه افراد در وضعیت همزیستی کلیه منابع خود را به عنوان اشخاص بزرگسال مسدود می سازند.
در روابط روزمره، افراد لحظه به لحظه به وضعیت همزیستی وارد و از آن خارج می گردند. گاهی نیز روابط طولانی براساس همزیستی قرار دارند. این در مورد بیل و بتی که نمونه ای از یک ازدواج سنتی دارند صدق می کند. بیل از نوع قوی و ساکت است.
او با پیپی که در گوشه لبهایش قرار دارد، گفته های خود را باغروغر بیان می کند. در ناراحتی و خوشحالی ها، او احساسهای خود را خیلی محکم پشت یک نقاب سنگی حفظ می کند. او به تمام مخارج خانه رسیدگی می کند و به صورت هفتگی به بتی خرج خانه می دهد. وقتی تصمیمی قرار است گرفته شود، بیل آن تصمیم را می گیرد و بعدها آنرا به بتی می گوید.
بتی هم از نقطه نظر خودش مأموریت خود را در زندگی این می داند که شوهرش را راضی نگهدارد. او هم خوشحال است که تصمیمهای شوهرش را به عمل در آورد زیرا به دوستانش می گوید: «من مردی را دوست دارم که بتوانم به او تکیه کنم.» اگر یک وضعیت اضطراری در خانه بوجود آید، بتی اشکهایش سرازیر می شود و حالتهای هول و هراس و با خنده های عصبی در او ظاهر می شود و منتظر می ماند تا بیل به خانه بیاید و مشکل را حل کند.
بعضی از دوستان آنها گاهی اوقات در شگفتند که چگونه بیل با حالت بینوایی و مفلوکی بتی می سازد. دیگران هم در شگفت هستند که بتی چگونه می تواند با بیل که اینقدر خشک و بی احساس است رابطه برقرار کند. ولی در واقع ازدواج آنها سالهای زیادی را پشت سر گذاشته و به نظر می آید که برای سالیان طولانی دیگری هم ادامه یابد.
آنها ثبات زندگی خود را از وضعیت همزیستی به دست می آورند. بیل برای «کودک» بتی نقش «والد» و «بالغ» را ایفا می کند. در آن همزیستی، هرکس به دیگری نیاز دارد. و مثل همیشه در همزیستی، ثباتی که آنها تجربه می کنند به بهای نادیده گرفتن بخشهایی از توانائیهای هریک از آنها تمام می شود. در طول زمان، آنها خشم و آزردگی هایی را به خاطر نادیده گرفته شدن تجربه می کنند، که ممکن است باعث ایجاد فاصله در رابطه بین آنها شود.
منبع: (تحلیل رفتار متقابل، یان استورات/ون جونز)
ادامه ی مقالات تحلیل رفتار متقابل را دنبال کنید…
دیدگاهتان را بنویسید