بی وقفه نوشتن تا رسیدن به راه حل
آن روز، روز خیلی خوبی بود. از آن روزهایی که رشته کوه های المپیک در امتداد تنگه، کاملا به وضوح دیده می شوند و مانند معجون های بستنی به نظر می رسند که روی آن خامه گذاشته شده است و آماده ی خوردن هستند.
برادرم که در مسابقه ی سه گانه، ورزشکار فوق العاده ای است، نظر متفاوتی داشت. او با شادی اعلام کرد “یک روز عالی برای دویدن!”
یک زمانی قول داده بود که دو خواهر غیر ورزشکارش را بیرون ببرد و یکی_دو شگردِ تند تند دویدن را به ما یاد بدهد. امروز همان روز بود.
او در حالی که به موازات ما می دوید، کم کم ما را واداشت تا با سرعت متعادل بدویم، سپس به دویدنمان شتاب داد. در حالی که به فولکس واگنِ قرمزی که تقریبا دو خیابان با ما فاصله داشت، اشاره می کرد، فریاد زد: “آن فولکس را می بینید؟ آن فولکس مال شماست. بگیریدش. بگیریدش!”
بعد همین که به آن نزدیک شدیم، هدف را تغییر داد: “فولکس را فراموش کنید!آن تپه ها را می بینید؟ آن تپه مال شماست.”
به محض نزدیک شدن به آن تپه، یک بار دیگر مقصد را تغییر داد. او مدام نقاط جدیدتر و دورتری را بعنوان هدف انتخاب می کرد. باید اعتراف می کردیم که همچنان که پیش می رفتیم، در واقع دویدن راحتتر می شد.
وقتی به مشکلی برمی خورم و نمی دانم در گام بعدی برای تحقق آرزوهایم چه کار کنم، تکنیکی که آن را “نوشتن تا رسیدن به راه حل” می نامم، به کار می بندم. شگرد برادرم در تغییر دادن اهداف در آن روز، برای من به نمادی تبدیل شده است برای نوشتن و نوشتن تا حد ممکن، تا اینکه سر و کله ی راه حلی پیدا شود.
ایتدا کفش های ورزشی ذهن خود را می پوشم و چیزی می نویسم. هر چیزی که به حرکت خودکارم سرعت بخشد، حتی اگر آنچه می نویسم، جمله ی “نمی دانم چه بنویسم.” باشد. برای رفتن به آخر صفحه ی بعدی، خودم را به چالش می کشم: آن صفحه مال تو است، خود را ترغیب می کنم: آن را پر کن، به نوشتن ادامه بده.
این کار مرکز توجه تان را بسط می دهد. شما را وا می دارد تا فراتر از محدودیت های خودخواسته تان بروید، جلوتر از آنچه ممکن می پندارید.
در کتاب “نوشتن با هر دو سمت مغز”، افراد را به یک شیوه ی بیان افکار تشویق کرده ام که آن را تندنویسی می نامم؛ یعنی سریع نوشتن، بدون توقف برای بررسی، ویرایش، تغییر، یا نقد. این شیوه ی خوبی ست برای از پای درآوردن منتقد درون.
حقیقت را بنویسید. اشکالی ندارد که صفحه های تندنویسی خود را با داد و هوار آتش بزنید. بیرون کشیدن افکار، احساس خوشایندی را به همراه دارد.
در این حالت، هنگامی که دلتان می خواهد دست از نوشتن بردارید، به نوشتن ادامه می دهید، شکوه و شکایت و غرغر، لایه ها را کنار می زند و به طرز گریز ناپذیر به یک راه حل و برنامه ی کار تبدیل می شود.
(منبع: بنویس تا اتفاق بیفتد، هنریت آن کلاوسر)
ادامه ی مقالات موفقیت شخصی را دنبال کنید…
دیدگاهتان را بنویسید