تفکیک نقش ها در محیط کاری
مهم نیست که ما چقدر مستقل هستیم، همه به دوست احتیاج داریم و باید در زندگی چند دوست صمیمی داشته باشیم. باید سعی کنیم در برابر وسوسه ی ایجاد رابطه ی صمیمی دوستی با کارمندان خود مقاومت کنیم. روی هم رفته ما بیشتر اوقات بیداری خود را سر کار می گذرانیم. با این وجود باید به خاطر مشکلاتی که دوستان صمیمی ایجاد می کنند از برقراری روابط بسیار صمیمی با کارمندان خود اجتناب کنیم.
یک مدیر هیچگاه نباید نقش پدر یا مادر، کشیش، دوست یا روان پزشک را ایفا کند. این نقش ها متعلق به دیگران هستند. وظیفه ی یک رئیس، مدیریت بر زندگی کاری یک کارمند است و نه بیشتر.
بسیاری از مدیران بعد از ایجاد مسئولیت های نامربوطی که برای خود قرار داده اند، دیگر وقتی برای اعمال مدیریت ندارند. هیچ مدیری نباید وظیفه ی نظارت بر خبرگزاری روابط انسانی را تنها به خاطر کنجکاوی شخصی خود، جز وظایفش قرار دهد.
یک مدیر نباید هرگز بیش از خود کارمندان نگران موفقیت یا شکست آنها باشد، بلکه مسئولیت پیروزی یا ناکامی کارمندان، به عهده ی خود آنهاست نه مدیر.
این مساله، شاید مشکل ترین درس مدیریتی بوده که باید یاد می گرفتم. شرکت ما فردی را در بخش فروش استخدام کرد که من باید به طور مستقیم او را تحت نظارت می گرفتم. البته او به واقع در کارش موفق بود. اما بازدهی او به طور ناگهانی کاهش یافت.
من در این باره با او صحبت کردم و گفتم باید میزان بهره وری خود را بالا ببرد. ما برای کمک، او را در برنامه ی اصلاح شخصی شرکت قرار دادیم تا دوباره آموزش ببیند، اما با این حال نتیجه ی مطلوبی بدست نیامد. این کارمند باید اخراج می شد و من مجبور بودم این کار را انجام دهم.
او دارای هفت فرزند بود و من می دانستم که به خاطر سن و اقتصاد خانواده اش در شرکت ما بیش از هر جای دیگری موقعیت مالی و اقتصادی دارد. هرگاه به اخراج شدن او فکر می کردم، ناگهان یاد بچه هایش و عواقب این کار می افتادم.
بالاخره روزی به من نزدیک شد و از من خواست تا بعد از جلسه او را ببینم. می دانید چقدر هیجان زده شدم و چه فکری می کردم؟ فکر می کردم میخواهد استعفا نامه ی خود را تقدیم کند که البته چنین نکرد و گفت:”استیو من عاشق شده ام و قصد دارم همسر و فرزندانم را ترک کنم.”
در آن لحظه فهمیدم که بیشتر از خودش برای بچه های او نگران بودم. بچه ها و نگرانی درباره ی آنها وظیفه ی او بود نه من. من داشتم از یک مرد ۵۵ ساله مثل یک پدر نگهداری می کردم تا یک انسان بالغ. اگر وظیفه ی خودم را انجام می دادم و قرارداد شرکت را با او فسخ می نمودم تا مسئولیت حمایت از ۷ فرزند خود را به عهده بگیرد، دیگر وقتی برای عاشق شدن نداشت.
به عهده گرفتن مسئولیت کارکنان بعنوان یک پدر، در بیشتر موارد باعث می شود ما اشتباه های آنها را نادیده بگیریم. از طرف دیگر باعث می شود فکر کنیم آنها را با زور به طرف موفقیت می کشانیم. در حالیکه چه بخواهند و چه نخواهند، ترقی و موفقیت دیگران به زور غیر ممکن است.
این تلاش هایی که برای به عهده گرفتن مسئولیت مراقبت از افراد صورت می گیرد بزرگ ترین دلیل هدر رفتن وقت و هزینه و همینطور دلسردی و ناکامی مدیریت است.
(منبع: ۱۳ اشتباه مهلک مدیران، رابرت مارویل)
ادامه ی مقالات راهکارهای مدیریتی را دنبال کنید…
دیدگاهتان را بنویسید